کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بحرپیما پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بحرپیما
لغتنامه دهخدا
بحرپیما. [ ب َ پ َ / پ ِ ] (نف مرکب ) پیماینده ٔ بحر. دریاگذر. گذرنده ٔ از دریا. که بحر را طی کند و بگذرد. که بحر را پیماید. دریانورد. (لغات مصوب فرهنگستان ).
-
جستوجو در متن
-
بحرنورد
لغتنامه دهخدا
بحرنورد. [ ب َ ن َ وَ ] (نف مرکب ) دریانورد. دریاپیما. که بحر را درنوردد. که دریا را پیماید. بحرپیما.
-
دریابر
لغتنامه دهخدا
دریابر. [ دَرْ ب ُ ] (نف مرکب ) دریابرنده . بحرپیما. دریاپیما. طی کننده ٔ دریا. دریاگذار : کُه اندام و مه تازش و چرخ گردزمین کوب و دریابر و رهنورد.اسدی .
-
دریانورد
لغتنامه دهخدا
دریانورد. [ دَرْ ن َ وَ ] (نف مرکب ) دریانوردنده . دریارو. آنکه در دریا رود. (آنندراج ). مسافر دریا. (از لغت محلی شوشتر - خطی ). بحرپیما. بحری . || ملاح . کشتی بان . کشتی ران . نوتی . نواتی : خاطرم فحل است کو دریا نورد آمد چو شیرشیر بستن گربه آسا برن...