کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بحال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بحال
لغتنامه دهخدا
بحال . [ ب ِ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) در حالت مناسب . مناسب الحال . خوشحال . تندرست . بابشاشت . سعادتمند. بختیار. (ناظم الاطباء). در اصطلاح دهات کرمان بمعنی سرخوش و سرحال و سالم و چاق و فربه بکار رود.- گوسفند بحال ، گاو بحال ؛ آن گوسفند و گاو که فربه و ...
-
واژههای مشابه
-
بحال آمدن
لغتنامه دهخدا
بحال آمدن . [ ب ِ م َ دَ ] (مص مرکب ) بحالت اصلی آمدن . (آنندراج ). شفا یافتن . افاقه حاصل کردن . بیرون آمدن از حالت مرض و شفا یافتن . (ناظم الاطباء) : صبحدم قرص تباشیر آورد از آفتاب تا بحال از حکمتت آید مزاج روزگار. اثر.و رجوع به حال و ترکیبات آن شو...
-
جستوجو در متن
-
recoiled
دیکشنری انگلیسی به فارسی
عقب افتاده، بحال خود برگشتن، پس زدن، پس نشستن، لگد کردن، عقب نشستن، فنری بودن، بحال نخستین برگشتن
-
recoiling
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بازخوانی، بحال خود برگشتن، پس زدن، پس نشستن، لگد کردن، عقب نشستن، فنری بودن، بحال نخستین برگشتن
-
recoil
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پس زدن، واکنش داشتن بر، بحال خود برگشتن، پس نشستن، لگد کردن، عقب نشستن، فنری بودن، بحال نخستین برگشتن
-
mosey
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مریم، بحال گردش راه رفتن
-
bring to
دیکشنری انگلیسی به فارسی
به، بهوش اوردن، بحال آوردن
-
moseying
دیکشنری انگلیسی به فارسی
moseying، بحال گردش راه رفتن
-
moseys
دیکشنری انگلیسی به فارسی
moseys، بحال گردش راه رفتن
-
recoils
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بازخوانی می کند، واکنش داشتن بر، بحال خود برگشتن، پس زدن، پس نشستن، لگد کردن، عقب نشستن، فنری بودن، بحال نخستین برگشتن
-
dilapidating
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ویران کردن، خراب کردن، بحال ویرانی دراوردن
-
dilapidate
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ویران کردن، خراب کردن، بحال ویرانی دراوردن
-
relapsing
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تجدید حیات، عود کردن، بحال نخستین برگشتن