کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بحار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بحار
/behār/
معنی
= بحر
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
بحرها، بحور، دریاها ≠ صحاری
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
بحار
واژگان مترادف و متضاد
بحرها، بحور، دریاها ≠ صحاری
-
بحار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ بحر] behār = بحر
-
بحار
فرهنگ فارسی معین
(بِ) [ ع . ] ( اِ.) جِ بحر؛ دریاها.
-
بحار
لغتنامه دهخدا
بحار. [ ب َح ْ حا ] (ع اِ) کشتی بان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ملاح .
-
بحار
لغتنامه دهخدا
بحار. [ ب ِ ] (ع اِ) ج ِ بحر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ج ِ بحر. دریاها. (غیاث اللغات ) : به زاد و بود وطن کرد زانکه خون خواهدکه قطره گردد و درآید او بسوی بحار. ؟ (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 278).می کشاندشان سوی کسب و شکارمی کشدشان سوی کانها و بحار. م...
-
بحار
لغتنامه دهخدا
بحار. [ ب ُ ] (ع اِ) دریاگرفتگی . (یادداشت مؤلف ).
-
بحار
دیکشنری عربی به فارسی
دريا نورد , ملوان , قايق بادباني , ملا ح , ناوي , جاشو (کلمه مخالف لاندمان)
-
واژههای مشابه
-
بِحَارُ
فرهنگ واژگان قرآن
درياها
-
بحار زندن
لغتنامه دهخدا
بحار زندن . [ ب ُ زَ دَ ] (اِخ ) موضعی در بخارا. (ناظم الاطباء). شعوری این نام را بحار زندان ضبط کرده است . (ج 1 ورق 817).
-
واژههای همآوا
-
بهار
فرهنگ نامها
(تلفظ: bahār) فصل اول سال ؛ (در گیاهی) شکوفه درختان خانوادهی مرکبات ؛ گیاهی زینتی ؛ (به مجاز) دورهی شادابی هر چیز؛ (در قدیم) (به مجاز) سبزه و علف ؛ (در قدیم) (در موسیقی ایرانی) یکی از دستگاهها یا ادوار ؛ (در سنسکریت) (در قدیم) بتخانه و بتکده .
-
بهار
واژگان مترادف و متضاد
۱. آبسال، آبسالان، بهاران، ربیع، نوبهار ≠ پاییز ۲. شکوفه ۳. بتخانه، بتکده
-
بهار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: vahār] bahār ۱. از فصول چهارگانۀ سال برابر با سه ماه اول سال خورشیدی ایرانی (فروردین، اردیبهشت، خرداد) که درختان سبز و خرم میشوند و گیاهان میرویند؛ نوبهار؛ بهاران.۲. (زیستشناسی) = بابونه۳. (زیستشناسی) شکوفۀ درختان، بهویژه درخت نارن...
-
بهار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [سنسکریت] [قدیمی] bahār ۱. بتخانه؛ بتکده.۲. آتشکده: ◻︎ بهاری دلافروز در بلخ بود / کز او تازهگل را دهن تلخ بود (نظامی۵: ۹۱۸).