کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بجکم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بجکم
/bajkam/
معنی
۱. ایوان؛ صفه.
۲. بارگاه.
۳. خانۀ تابستانی که از همهطرف دروپنجره داشته باشد: ◻︎ از تو خالی نگارخانهٴ جم / فرش دیبا فگنده بر بجکم (رودکی: ۵۴۶).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
بجکم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹بچکم، پچکم، بشکم، بیکم› [قدیمی] bajkam ۱. ایوان؛ صفه.۲. بارگاه.۳. خانۀ تابستانی که از همهطرف دروپنجره داشته باشد: ◻︎ از تو خالی نگارخانهٴ جم / فرش دیبا فگنده بر بجکم (رودکی: ۵۴۶).
-
بجکم
فرهنگ فارسی معین
(بَ کِ) ( اِ.) 1 - ایوان ، بارگاه . 2 - خانه تابستانی که از همه طرف در و پنجره داشته باشد. بچکم ، پچکم ، بشکم و بیکم نیز گویند.
-
بجکم
لغتنامه دهخدا
بجکم . [ ب َ ک َ ] (اِ) خانه ٔ تابستانی .(فرهنگ اسدی ). بادغرد. || نشیمن سنگی در ایوان خانه ها جهت نشستن و قسمت تحتانی خانه که در زمستان در آن سکنا می کنند. (ناظم الاطباء) : از تو خالی نگارخانه ٔ جم فرش دیبا کشیده بر بجکم . رودکی .هزاران بدش اندرون ط...
-
بجکم
لغتنامه دهخدا
بجکم . [ ب َ ک َ ] (اِخ ) نام سرداری از مملوکان ترک که در 939 م . بغداد را فتح کرد و لقب امیرالامراء یافت و با ابن رائق در امور مملکت همکاری داشت و فتنه های بسیاری را برانداخت و در 941م . کشته شد. (از اعلام المنجد). نام مملوکی از امرای ترک که ابن رائ...
-
بجکم
لغتنامه دهخدا
بجکم . [ ب َ ک َ ] (ترکی ، اِ) تیرکمان . نام گز کمان است به ترکی . (نسخه ای از فرهنگ اسدی ) (یادداشت مؤلف ).
-
جستوجو در متن
-
پچکم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] pečkam = بجکم
-
شابشتی
لغتنامه دهخدا
شابشتی . [ ب َ ش َ ] (اِخ ) الکاتب نام پدر بجکم است . رجوع به بجکم و به الاوراق ص 144 شود.
-
یحکم
لغتنامه دهخدا
یحکم . [ ی َ ک َ ] (اِ) خانه ٔ تابستانی . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). اما کلمه مصحف بجکم است . (یادداشت لغت نامه ). رجوع به بجکم شود.
-
بچکم
لغتنامه دهخدا
بچکم . [ ب َ ک َ ] (اِخ ) بجکم . نام ترکان است . نام طایفه ای ترک . (فرهنگ شعوری ). || (اِ) گرگ . ذئب . (برهان قاطع). و رجوع به بجکم شود.
-
یحکم
لغتنامه دهخدا
یحکم . [ ی َ ک َ ] (اِخ ) نام ترکستان است . (آنندراج ). شاید به این معنی هم مصحف بجکم باشد.
-
بیکم
لغتنامه دهخدا
بیکم . [ ب َ / ب ِ ک َ ] (اِ) صفه و ایوان را گویند. (برهان ). صفه و ایوان و رواق . (ناظم الاطباء). صفه و ایوان . آنرا بشکم نیز خوانند و بیکم و بجکم تصحیف بشکم است و لغتی جداگانه نخواهد بود. (انجمن آرا) (آنندراج ) (از رشیدی ) (از جهانگیری ). این صورت ...
-
ابوعبدا
لغتنامه دهخدا
ابوعبدا. [ اَ ع َ دِل ْ لاه ](اِخ ) بریدی . یکی از سرداران خلفای عباسی . وی در بصره با بجکم اظهار خلاف کرد. بجکم توزن را بمقابله ٔ وی فرستاد و توزن در جنگ با ابوعبداﷲ بریدی شکست یافت و بجکم خود بمقاتله بریدی شتافت و در راه بدست غلامی کرد کشته شد و ام...
-
ابن رائق
لغتنامه دهخدا
ابن رائق . [ اِ ن ُ ءِ ] (اِخ ) امیرالامراء ابوبکر محمد. او به سال 317 هَ .ق . بمعیت برادر خویش ابراهیم و در سال 319 به تنهائی صاحب شرطه ٔ بغداد بود. و از322 تا 324 حکومت واسط داشت . و در سال اخیر بمنصب امیرالامرائی ارتقا یافت . در این وقت ابن رائق ا...
-
بچکم
لغتنامه دهخدا
بچکم . [ ب َ ک َ ] (اِ) بجکم . گز کمان . تیر کمان . (فرهنگ لغات شاهنامه ). || خانه ٔ تابستانی . اوبانه . (اوبهی ) (فرهنگ شعوری ). ایوان و بارگاه . پشکم . خانه ٔ تابستانی که اطراف آن را شبکه کرده باشند. (برهان قاطع). غرد. بادغرد. زیرزمین : از تو خالی ...