کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بجود پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بجود
لغتنامه دهخدا
بجود. [ ب ُ ] (ع مص ) مقیم گردیدن . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (آنندراج ). اقامت کردن بجایی . (از اقرب الموارد). مقیم شدن بجایی . (تاج المصادر بیهقی ). || لازم گرفتن شتر چراگاه را. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء...
-
جستوجو در متن
-
آتش خای
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹آتشخا› 'ātašxāy آنکه آتش را بجود و بخورد؛ آتشخوار.
-
خوائیدن
واژهنامه آزاد
جویدن بیهوده (چیزی را بجود که بهره ای نداشته باشد)
-
جظلاء
لغتنامه دهخدا
جظلاء. [ ج َ ] (ع ص ) ماده شتر کلانسال نرم دست (ناتوان ). || ماده شتری که نتواند خوراک را بر یک حالت بجود. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
-
محبب
لغتنامه دهخدا
محبب . [ م ُ ح َب ْ ب َ] (ع ص ) دوست داشته شده . گرامی . محبوب : در هر زمان بدانش ممدوح در هر دلی بجود محبب .مسعودسعد.
-
جوندگان
فرهنگ فارسی معین
(جَ وَ دَ یا دِ) (اِ.) 1 - جِ جونده . 2 - دسته ای از پستانداران تیزدندان که دندان های پیشین آن ها پیوسته رشد می کند، به طوری که جانور ناچار است برای کوتاه کردن آن ها هر چیز را که در دسترس می یابد بجود، مانند: موش ، سنجاب .
-
بی گذر
لغتنامه دهخدا
بی گذر. [ گ ُ ذَ ] (ص مرکب ) (از: بی + گذر) بی مجرایی که از آن بگذرد. بدون شاهراه که جهتی معین برای گذشتن ندارد. || بی گذار. بی گدار : دارد بجود و مردمی آن عالم سخامانند بحر بی گذر و بی کنار دل . سوزنی .رجوع به گذر شود.
-
آنان
لغتنامه دهخدا
آنان . (ضمیر) ج ِ آن . آن کسان . ایشان . اوشان . آنها : همه تفاخر آنان بجود و دانش بودهمه تفاخر اینان بغاشیه ست و جناغ . منجیک .آنانکه محیط فضل و آداب شدنددر جمع کمال شمع اصحاب شدندره زین شب تاریک نبردند برون گفتند فسانه ای ّ و درخواب شدند. خیام .نظر...
-
جوندگان
لغتنامه دهخدا
جوندگان . [ ج َوَ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) ج ِ جونده . || راسته ای از پستانداران که شامل جانورانی است که عموماً جثه ٔ کوچک دارند و دندان بندی آنها ناقص است (فاقد انیاب هستند)، دندانهای پیشین آنها بلند و برنده و در انتها فاقد میناست ، بهمین جهت عاج دندان ...
-
خلاط
لغتنامه دهخدا
خلاط. [ خ َ ] (اِخ ) قصبه ٔ ارمنستان میانه می باشد و سرمای زمستانش از سردی ضرب المثل است . این قصبه در ساحل دریاچه واقع شده که در آن ماهی طرنج وجود دارد که چنین ماهی در دریای دیگر یافت نشود و آنچه از این دریا صید میشود، بسایر بلاد حمل می گردد و از غر...
-
شکرخای
لغتنامه دهخدا
شکرخای . [ ش َ ک َ / ش َک ْ ک َ ] (نف مرکب ) شکرخا. قریب به معنی شکرشکن . (آنندراج ). که شکر بخورد. که شکر بجود. || سخت شیرین . بسیار شیرین و دلپسند : ای همه شکل تو مطبوع و همه جای تو خوش دلم از عشوه ٔ یاقوت شکرخای تو خوش . حافظ. || سخت شیرین سخن . ش...
-
جناغ
لغتنامه دهخدا
جناغ . [ ج ُ ] (اِ) دامنه ٔ زین اسب باشد که بعربی یون خوانند. (برهان ). غاشیه ٔ زین که اکثر از پوست پلنگ سازند. || نوعی از اسباب زایده ٔ زین باشدکه برای زینت نقاشی کنند، و بجای حرف آخر قاف هم آمده است . (برهان ) (آنندراج ) (شرفنامه ٔ منیری ). و آنراب...
-
اینان
لغتنامه دهخدا
اینان . (ضمیر) ج ِ این : همه تفاخر آنان بجود و دانش بودهمه تفاخراینان بغاشیه است و جناغ . منجیک .ایشان بعزیمت رفتند و اینان بخراسان آمدند. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 102). گفت شما چه مردمانید، گفتم منم ابرون و اینان فلان و فلان . (تاریخ بخارا). اسماعیل...
-
آل برهان
لغتنامه دهخدا
آل برهان . [ ل ِ ب ُ] (اِخ ) نام خاندانی بزرگ از بخارا، معاصر سلاجقه و خوارزمشاهیان که بجود و کرم و بزرگواری معروف و ریاست حنفیان بخارا و ماوراءالنهر اباً عن جد بعهده ٔ ایشان موکول بود و بعض ایشان از ملوک بخارا محسوب میشوند و در اواخر دولت قراخطائیان...