کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بجمیع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بجمیع
لغتنامه دهخدا
بجمیع. [ ب ِ ج َ ] (ق مرکب ) بهمه . از همه جهت . (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
پیچا
لغتنامه دهخدا
پیچا. (نف ) صفت فاعلی دائمی . پیچنده . محیط بجمیع اطراف و بهمه جا فرارسیده واحاطه نموده و پیچنده . (آنندراج ). که پیچد. پیچان .
-
حقیقةالحقایق
لغتنامه دهخدا
حقیقةالحقایق . [ ح َ قی ق َ تُل ْ ح َ ی ِ ] (ع اِ مرکب ) مرتبه ٔ احدیت جامعه بجمیع حقایق است که آنرا حضرت جمعو حضرت وجود نیز نامند. (تعریفات ). و از شیخ عبدالرزاق کاشی منقول است که حقیقةالحقایق ذات احدیت است که جامع جمیع حقایق است . (از کشاف اصطلاحات...
-
سانتریول
لغتنامه دهخدا
سانتریول . [ یُل ْ ] (فرانسوی ، اِ) دانه ٔ مرکزی که نزدیک به هسته میباشد نامیده میشد که امروز بجمیع کره ٔ هادی و جسم وسطی گفته میشود و لفظ سانتریول را بجای سانتروزوم قدیم وضع کرده اند. رجوع به سانتروزوم و رجوع به جانورشناسی عمومی فاطمی ص 13 و 22 شود.
-
اصح
لغتنامه دهخدا
اصح . [ اَ ص َح ح ] (ع ن تف ) صحیح تر. درست تر و تندرست تر. (ناظم الاطباء). راست تر و تندرست تر. (آنندراج ). سالم تر: و لیس بجمیع فارس هواء اصح من هواء کازرون . (صورالاقالیم اصطخری ).- امثال : اصح من بیض النعام . اصح من ذئب . اصح من ظبی . اصح من ...
-
اصلح
لغتنامه دهخدا
اصلح . [ اَ ل َ ] (ع ن تف ) نیکوتر. (آنندراج ) (ناظم الاطباء). احسن . اوفق . صالحتر. (ناظم الاطباء). بصلاح تر. سزاوارتر. شایسته تر: و لیس بجمیع فارس هواء اصلح من هواء کازرون و لا اصلح ابداناً و بشرةً من اهلها. (صورالاقالیم اصطخری ). ایزد عزّ ذکره ما ...
-
اکمل
لغتنامه دهخدا
اکمل . [ اَ م َ ] (ع ن تف ) تمام تر و کامل تر. (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کاملتر. (غیاث اللغات ). رسیده تر. رساتر: بنحو اکمل ؛ بطریق کاملتر. بنحو اتم . (فرهنگ فارسی معین ) : مصباح امم امام اکمل مفتاح همم همام اکرم . خاقانی .اصل بیند دیده چون اکمل بود...
-
روح طبیعی
لغتنامه دهخدا
روح طبیعی . [ ح ِ طَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) روح طبعی . بعقیده ٔ قدما قوتی که در جگر جای دارد. صاحب غیاث اللغات آرد: آنچه از روح به جگر رسد او را کیفیتی دیگر حاصل شود و قوت طبعی بدو قایم بود، و از اوتغذیه و تنمیه و تولید حاصل گردد. (غیاث اللغات و آ...
-
اجتهاد
لغتنامه دهخدا
اجتهاد. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) تجاهد. جهد کردن . (زوزنی ). کوشیدن . بکوشیدن . (تاج المصادر). || کوشش . جدّ. جهد. سعی . کدّ: این اجتهاد بجای آوردم . (کلیله و دمنه ). || رأی صواب جستن . (زوزنی ). صواب جستن . (تاج المصادر). || استنباط مسائل شرعیه بقیاس از ...
-
ذوالخلال
لغتنامه دهخدا
ذوالخلال . [ ذُل ْ خ ِ ] (اِخ ) لقب ابی بکربن ابی قحافة رضی اﷲ عنه است و خلال عبای پلاسین باشد که عرب به جای پیراهن و پایجامه و جبه پوشیدندی و این لقب آنگاه بدو دادند که رسول صلوات اﷲ علیه به صدقه موعظت فرمود و ابوبکر مجموع اموال خویش یکباره جز جامه ...
-
ارجانی
لغتنامه دهخدا
ارجانی . [ اَرْ رَ / اَ رَ / اَ ] (اِخ ) ابوبکر احمدبن الحسین الأرجانی قاضی تستر. وی از افاضل عصر خویش و ملیح الشعر و رقیق الطبع بود و دیوان شعر او در آفاق مشهور است و در اصفهان از ابی بکر محمدبن احمدبن الحسین بن ماجة الابهری سماع حدیث کرد و او وی ر...
-
ارسلان
لغتنامه دهخدا
ارسلان . [ اَ س َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ البساسیری الترکی مکنی به ابوالحرث . مقدّم اتراک بغداد. گویند او در اول مملوک بهاءالدولةبن عضدالدولة ابن بویه بود و این بساسیری همان کس است که بر امام القائم بامراﷲ به بغداد خروج کرد و خلیفه او را مقدم و رئیس همه ٔ...
-
داءالحیة
لغتنامه دهخدا
داءالحیة. [ ئُل ْ ح َی ْ ی َ ] (ع اِ مرکب ) دأالثعلب . دأحیة. داءالسمک . بیماری که در سر پدید آیدو موی بریزاند. صاحب ذخیره ٔ خوارزمشاهی گوید: داءالحیة آن بود که موی با پوست برود لکن پوستی باریک باشد که شکل آن دراز بود همچون شکل مار و داءالحیه از به...
-
تجدید
لغتنامه دهخدا
تجدید. [ ت َ ] (اِ) معاد. در انجیل متی 19: 28 و در رساله ٔ تیطس 3: 5 یاد شده است . و در خصوص تفسیر این دو آیه مباحثات بسیار اتفاق افتاده است و قصد از لفظی که در انجیل متی یافت میشود یا تولد ثانی میباشد که متابعین مسیح خواهند یافت و یا برطرف شدن جمیع ...