کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بجشکی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بجشکی
لغتنامه دهخدا
بجشکی . [ ب ِ ج ِ ] (حامص ) طب . (دهار). پزشکی . طبابت .
-
واژههای مشابه
-
بجشکی کردن
لغتنامه دهخدا
بجشکی کردن . [ ب ِج ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بیطره . (دهار). پزشکی کردن .
-
جستوجو در متن
-
مفتعل
لغتنامه دهخدا
مفتعل . [ م ُ ت َ ع ِ ] (ع ص ) شارلاتان . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).شیاد. مزور. حقه باز. فریبکار. اهل خدعه و تزویر : بر هر مردمی واجب است که ... اندکی از علم بجشکی بیاموزد تا تن را بر درستی نگاه دارد تا مفتعلان بجشکان تن او را هلاک نکنند. (هدایة ال...
-
بیطرة
لغتنامه دهخدا
بیطرة. [ ب َ / ب ِ طَ رَ ] (ع مص ) تیمار کردن ستور و میخ زدن به نعل آن : بیطر الدابة فهو بطیر و بیطار و مبیطر. و چه بسا که بَیْطَر هم گویند. (از اقرب الموارد). بیطاری کردن . (منتهی الارب ) (المصادر زوزنی ). عمل بیطار. (از اقرب الموارد). بجشکی کردن . ...