کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بجة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بجة
لغتنامه دهخدا
بجة. [ ] (اِخ ) از دیه های وازکرد قم . (از تاریخ قم ص 137).
-
بجة
لغتنامه دهخدا
بجة. [ ب َج ْ ج َ ] (اِخ ) شهری بین فارس و اصفهان . (از معجم البلدان ). نام جای و مقامی مابین اصفهان و فارس . (آنندراج )(برهان قاطع). و رجوع به نزهةالقلوب ج 3 ص 134 شود.
-
بجة
لغتنامه دهخدا
بجة. [ ب َج ْ ج َ ] (ع اِ) قرحه ای که در چشم برآید. (از اقرب الموارد). آبله ریزه که که در چشم برآید. (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تورک . || خونی که از فصد شتر آید. و از اینجاست حدیث : اراحکم اﷲ من الجبهة و السجة و البجة. (از اقرب الموارد). خون رگ زده ٔ...
-
بجة
لغتنامه دهخدا
بجة. [ ب ِ ج َ ] (اِخ ) نام طایفه ای از بنی حام که بین نیل و دریای سرخ و قاهره و سودان می زیند. (از اعلام المنجد). قسمتی از حبشه . (طبری ج 7 ص 277). ناحیتی است مشرق و جنوب و مغرب وی بیابان و شمال آن بیابانست که میان حبشه و بجه و نوبه و دریاست مردم آن...
-
بجة
لغتنامه دهخدا
بجة. [ب َج ْ ج َ ] (اِخ ) نام بتی است . (از اقرب الموارد).
-
واژههای مشابه
-
بِجِه
لهجه و گویش بختیاری
beje صوتى براى دور کردن سگ.
-
بجه
واژهنامه آزاد
[ ب ِ جِ ِ] بدو، فرار کن در اصطلاح یا ضرب المثل محلی"وردار و بجه" یعنی بردار و فرار کن.
-
بجه بجه کردن
لغتنامه دهخدا
بجه بجه کردن . [ ب ِ / ب َج ْ ج َ ب ِ / ب َج ْ ج َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول عوام جستن پی درپی بدان سان که وزغ در خشکی جهد. (یادداشت مؤلف ). ورجه ورجه کردن .
-
بجه رفک
لغتنامه دهخدا
بجه رفک . [ ب ُ ج َ رِ ف َ ] (اِخ ) ضبط عربی نام شهری است تجارتی در یوگوسلاوی که صلح میان ترکیه و اتریش بسال 1716-1718 م . در آنجا واقع است . (از اعلام المنجد).
-
ناصر بجه ای
لغتنامه دهخدا
ناصر بجه ای . [ ص ِ رِ ب َج ْ ج َ ] (اِخ ) اصلش از قریه ٔ بجه مضاف به شیرازست . (صبح گلشن ص 493). معاصر سعدی شیرازی بود. (تاریخ گزیده ص 826). این دو بیت را مؤلف صبح گلشن بنام او ثبت کرده است :سوگند به زلف پر ز چینت یعنی به کمندعنبرینت سوگند به پیکر ...
-
واژههای همآوا
-
بجت
لغتنامه دهخدا
بجت . [ ب َ ج َ ] (اِخ ) دهی از دهات بهشهر (اشرف ) مازندران . (از ترجمه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 168).
-
جستوجو در متن
-
دحل
لغتنامه دهخدا
دحل . [ دُ ] (اِخ ) جزیره ای است میان یمن و بلاد بجه . (منتهی الارب ). جزیره ای است میان سرزمین بجه و یمن بین صعید وتهامة از آنجا به غزای بجه شوند. (معجم البلدان ).