کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بجای پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
گواهی نامه سهام دولتی یا راه اهن (که بجای وثیقه بکار میرود
دیکشنری فارسی به عربی
عوام
-
جستوجو در متن
-
فطور متاخر
دیکشنری عربی به فارسی
غذايي که هم بجاي ناشتا و هم بجاي ناهار صرف شود
-
آهرمنی
لغتنامه دهخدا
آهرمنی . [ هَِ م َ ] (ص نسبی ) منسوب به آهرمن .- کلمات آهرمنی ؛ کلمات زشت و نیز آن کلمات که بجای کلمه های خوب آرند بقصد ایذاء و تخفیف و اهانت ، مانند درائیدن و لاییدن به معنی گفتن .ترکیدن ، بجای زادن . تمرگیدن ، بجای نشستن یا خفتن . کپیدن و کپه ٔ مر...
-
bejape
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بجای
-
في مکان آخر
دیکشنری عربی به فارسی
درجاي ديگر , بجاي ديگر , نقطه ديگر
-
instead
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بجای، در عوض، بعوض
-
ghostwriters
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ghostwriters، کسیکه بجای دیگران چیز مینویسد
-
elsewhere
دیکشنری انگلیسی به فارسی
در جاهای دیگر، در جای دیگر، نقطه دیگر، بجای دیگر
-
لوس گیری
لغتنامه دهخدا
لوس گیری . (حامص مرکب ) در تداول عامه بجای لوس گری ، مثل خل گیری بجای خُل گری ، ننری .
-
استخلاف
لغتنامه دهخدا
استخلاف . [ اِ ت ِ ](ع مص ) خلیفه کردن کسی را بجای خود. (منتهی الارب ). بجای کسی ایستادن خواستن . ایستیدن خواستن بجای کسی . (تاج المصادر بیهقی ). بیستادن خواستن بجای کسی . (زوزنی ). خلیفه خواستن کسی را. کسی را جانشین خویش کردن . || آب برکشیدن . (تاج ...
-
مابازاء
لغتنامه دهخدا
مابازاء.[ ب ِ اِ ] (ع اِ مرکب ) در مقابل . در برابر. بجای .
-
اپیکائین
لغتنامه دهخدا
اپیکائین . [ اِ ] (اِ) در فارسی بجای اِمتین پذیرفته شده است .
-
از اینکه
لغتنامه دهخدا
از اینکه . [ اَ ک ِ ] (حرف ربط مرکب ) بجای اینکه . در عوض اینکه .
-
الش
لغتنامه دهخدا
الش. [ ] (علامت اختصاری ) رمز است بجای «الشارح ».
-
ventriloquists
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ventriloquists، کسیکه بجای عروسک یاجانوری تکلم کند