کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بج
/boj/
معنی
۱. درون دهان.
۲. لپ.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
بج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹بچ› [قدیمی] boj ۱. درون دهان.۲. لپ.
-
بج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] boj = بُز
-
بج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] bo(a)j ۱. زهاب؛ زهآب.۲. زراعت دیم.
-
بج
فرهنگ فارسی معین
(بَ) ( اِ.) 1 - درون دهان . 2 - لُپ .
-
بج
لغتنامه دهخدا
بج . [ ] (اِ) نوعی پرنده ٔ دریائی است . (از دزی ج 1 ص 51).
-
بج
لغتنامه دهخدا
بج . [ ب َ ] (اِ) پالایش شراب و مانند آن . (فرهنگ رشیدی ). پالایش آب و شراب و امثال آن باشد. (برهان قاطع) (از فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ). || زهاب . (برهان قاطع).
-
بج
لغتنامه دهخدا
بج . [ ب َج ج ] (ع مص ) به نیزه زدن . (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد). دوختن به نیزه کسی را. (آنندراج ). طعن . || شکافتن قرحه . (از اقرب الموارد). شکافتن ریش . (آنندراج ). شکافتن . (المصادر زوزنی ). || چاق کردن علف چارپایان را خصوصاً از ران و ...
-
بج
لغتنامه دهخدا
بج . [ ب ِ ] (اِ) شلتوک . (یادداشت مؤلف ). ارز. برنج . (برهان قاطع). بِنج . (آنندراج ).
-
بج
لغتنامه دهخدا
بج . [ ب ِ ] (فرانسوی ، ص ، اِ) رنگی از رنگهاست .(یادداشت مؤلف ). رنگ فرنگی . بژ. رجوع به بژ شود.
-
بج
لغتنامه دهخدا
بج . [ ب ُ ] (اِ) بز. (برهان ) (رشیدی ) (جهانگیری ) (آنندراج ).
-
بج
لغتنامه دهخدا
بج . [ ب ُ / ب َ ] (اِ) اندرون دهان . (اوبهی ) (برهان قاطع). اندرون دهن . (شرفنامه ٔ منیری ). درون دهان . لنبوس . آکپ . (فرهنگ رشیدی ) (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ) : بی مدحت تو هر که دهان را بگشایددندانش کند چرخ برون یک به یک از بج . شمس فخری .|| گ...
-
بج
لغتنامه دهخدا
بج . [ ب ُج ج ] (اِ) جناالاحمر. مطرونیه . قطلف (قطلب ) . به لغت اندلس نام قطلب است . درختی که میوه ٔ آن سرخ رنگ است .
-
بج
لغتنامه دهخدا
بج . [ ب ُج ج ] (ع اِ) چوزه ٔ مرغ . (آنندراج ). جوجه مرغ . فرخ . فروخ . || (اِخ ) نام شمشیر زهیربن خباب . (آنندراج ).
-
بج
واژهنامه آزاد
به معنای برنج است و تقریبا در بیشتر مناطق گیلان به همین معنا استعمال می شود.