کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بثنیة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بثنیة
لغتنامه دهخدا
بثنیة. [ ب َ / ب ِ ث َ نی ی َ ] (ع اِ) برخی گویند همان نام بثنة است . بعضی نیز گویند که گندمی را منسوب به شهری بدین نام خوانده اند. و جمعی بدانجا منسوب اند. (از معجم البلدان ). نوعی از گندم نفیس که در ده بثنه پیدا شود. (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (م...
-
بثنیة
لغتنامه دهخدا
بثنیة. [ ب َ ث َ نی ی َ ] (اِخ ) نامی است که عرب بخصوص بر سرزمینهای حاصلخیز مجاور حوران و جولان ماوراء اردن داده است و مرکز آن اذرعات (درعا) بود وعرب بسال 634 م . آنجا را گرفت . (از اعلام المنجد).
-
جستوجو در متن
-
بثنی
لغتنامه دهخدا
بثنی . [ ب َ ث َ ] (ص نسبی ) منسوب به بثنیه از بلاد شام . (از معجم البلدان ).
-
بثنة
لغتنامه دهخدا
بثنة. [ ب َ ن َ ] (اِخ ) نام ناحیه ای از دمشق . برخی نیز گفته اندکه نام قریه ای بین دمشق و اذرعات است و ایوب پیغمبراز آن جای بود. (از معجم البلدان ). نام دهی در دمشق . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). رجوع به بثنیة شود.
-
عینون
لغتنامه دهخدا
عینون . [ ع َ ] (اِخ ) دهی است ، و آن را عَینونی ̍ نیز نامند. (منتهی الارب ). کلمه ای است عبرانی . و آن از قرای بیت المقدس است . و گویند قریه ای است آن سوی بَثَنیّة ازپایین قُلزم بجانب شام . نام آن در شعر کثیر آمده است . و گویند آن همان «عین انا» است...
-
جبلیة
لغتنامه دهخدا
جبلیة. [ ج َ ب َ لی ی َ ] (ع اِ) ماده ای است شبیه به کندر. کبا. قنق . عسل اللبن که افریقائیها برای بخور دادن بکار میبرند. (از دزی ). || (ص نسبی ) تأنیث جبلی . کوهی . کوهستانی .- حنطة جبلیة ؛ گندمی که در زمین درشت روید. خلاف بثنیة. (یادداشت مؤلف ).
-
ذوسمر
لغتنامه دهخدا
ذوسمر. [ س َ م ُ ] (اِخ ) موضعی است از نواحی عقیق . ابووجزه گوید : ترکن زهاء ذی سمر شمالاًو ذانهیا و نهیاعن یمین .و ابن الاثیر در المرصع گوید، جایگاهی است بحجاز. و در نزهة القلوب (چ بریل مقاله 3) حمداﷲ مستوفی گوید: و طریق الذی سلک رسول اﷲ صلی اﷲ علیه...
-
حبیب
لغتنامه دهخدا
حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن مرة. مری معاویه او را امیر حجاز کرد و مردم او را رد کردند. (العقد الفرید ج 4 ص 89 و 90 از گفته ٔ ابن عباس ). ابن اثر گوید: و در این سال (132 هَ . ق .) حبیب بن مرة مری که از قواد مروان أموی بود بثنیة با أهل و حوران در ارض ب...
-
اردن
لغتنامه دهخدا
اردن . [ اَ دَ / اُ دُن ن ] (اِخ ) رودخانه ای نزدیک بدمشق .گویند مریم عیسی علیه السلام را در آن رودخانه شست . (برهان ). نام رودی که دریاچه ٔ طبریه را به بحیره ٔ لوط(بحرالمیت ) پیوندد و آنرا الشریعة نیز نامند. (دمشقی ). احمدبن الطیب سرخسی فیلسوف گوید:...