کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بثر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
بسر
لغتنامه دهخدا
بسر. [ ب ُ ] (اِخ ) ابن ارطاة، ابن ابی ارطاة. ابوعبدالرحمن از صحابه ای است که در صحبت وی اختلاف است . بقولی در روزگار معاویه و بقول دیگر در خلافت ولید بسال 86 هَ . ق . درگذشته است . (از الاصابة باختصار). و رجوع به همین کتاب ج 1 ص 152 و 153 و منتهی ال...
-
بسر
لغتنامه دهخدا
بسر. [ ب ُ ] (اِخ ) ابن جِحاش ، ابن جَحّاش . از خاندان قرشی بودکه به حمص فرود آمد و هم بدانجا درگذشت . مردم عراق او را بسر و مردم شام وی را بشر نامند. گویند بجز جبیربن نفیر کسی از وی روایت نکرد. (از الاصابة باختصار). و رجوع به ج 1 ص 153 همین کتاب و ت...
-
بسر
لغتنامه دهخدا
بسر. [ ب ُ ] (اِخ ) ابن راعی العیر اشجعی از صحابه ٔ حضرت رسول (ص ) بود. درباره ٔ وی اختلاف نظر است . برخی وی را از صحابه شمرده و گروهی او را منافق خوانده اندو برخی گفته اند ممکن است در آغاز منافق بوده و سپس اسلام آورده باشد. (الاصابة ج 1 ص 153 باختصا...
-
بسر
لغتنامه دهخدا
بسر. [ ب ُ ] (اِخ ) ابن سعید تابعی است . (منتهی الارب ). رجوع به تاریخ الخلفا ص 163 و المصاحف ص 25 شود.
-
بسر
لغتنامه دهخدا
بسر. [ ب ُ ] (اِخ ) ابن سفیان بن عمرو... خزاعی . ابن کلبی گوید وی از کسانی بود که حضرت پیامبر (ص ) در ضمن نامه ای که به خزاعه نوشت نام وی را بدینسان یاد کرد: بسم اﷲ الرحمن الرحیم من محمد رسول اﷲ الی بدیل بن ورقاء و بسرو... وبگفته ٔ ابوعمرو به سال ششم...
-
بسر
لغتنامه دهخدا
بسر. [ ب ُ ] (اِخ ) ابن سلیمان دختر وی سعید از وی روایت کرده که از پیامبر حدیث شنیدو پشت سر وی نماز گزارد. (از الاصابة باختصار). و رجوع به همین کتاب ج 1 ص 154 و قاموس الاعلام ترکی شود.
-
بسر
لغتنامه دهخدا
بسر. [ ب ُ ] (اِخ ) ابن عصمت مزنی از سادات مزینه بود و بگفته ٔ ابوبشر آمدی از پیامبر (ص ) شنید که می فرمود کسی که جهینه را بیازارد مرا آزرده است . ابن عساکر نام وی را در ذیل بشر آورده است . (از الاصابة باختصار) و رجوع به همین کتاب ج 1 ص 154 و بشر شود...
-
بسر
لغتنامه دهخدا
بسر. [ ب ُ ] (اِخ ) ابن محجن دیلی . تابعی است . (منتهی الارب ). تابعی مشهوریست بنا به عقیده ٔ بخاری و جمهور محدثان ولی بغوی و جز او وی را در شمار صحابه آورده اند. رجوع به الاصابة ج 1 ص 186 شود.
-
بسر
لغتنامه دهخدا
بسر. [ ب ُ ] (اِخ ) ابن عبدالرحمن حضرمی وی ازصحابیانی بود که به حمص فرود آمد و بگفته ٔ احمدبن محمدبن عیسی ، ابوالمثنی از وی روایت کرده است . (از الاصابة باختصار). و رجوع به همین کتاب ج 1 ص 154 شود.
-
بسر
لغتنامه دهخدا
بسر. [ ب ُ ] (اِخ ) دهیست به حوران . (منتهی الارب ). نام قریه ای از اعمال حوران از اراضی دمشق در سرزمینی که آن را لحا گویند... آورده اند که آرامگاه یسع پیغمبر (ص ) در آنجاست . (از معجم البلدان ج 1 ص 621). و رجوع به همین کتاب ج 1 ص 178 شود.
-
بسر
لغتنامه دهخدا
بسر. [ ب ُ ] (اِخ ) سلمی پدر رافع است . رجوع به بشر و الاصابة ج 1 ص 154 و الاستیعاب شود.
-
بسر
لغتنامه دهخدا
بسر. [ ب ُ ] (اِخ )نام دهی در بغداد. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
بسر
لغتنامه دهخدا
بسر. [ ب ُ / ب ُ س ُ ] (ع اِ) غوره ٔ خرما و آنچه از شکوفه ٔ خرما اول ظاهر شود آن را طلع خوانند و چون بسته گردد، سَیّاب گویند و هرگاه سبز گردد جَدّال و سَراد و خَلال و چون اندکی کلان گردد آن را بغو خوانند و چون از آن کلان شود بُسر است بعد از آن مَخَطَ...
-
بسر
لغتنامه دهخدا
بسر. [ ب ُ س َ ](ع اِ) ج ِ بسرة. (ناظم الاطباء). رجوع به بسرة شود.
-
بسر
لغتنامه دهخدا
بسر. [ ب ُ س ِ ] (اِخ ) نام وزیر نصرانی . (غیاث ).