کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بت خذانی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بت خذانی
لغتنامه دهخدا
بت خذانی . [ ب ُ خ َ ] (اِخ ) ابوعلی حسن بن عبداﷲ محمدبن حسن بت خذانی مقری و از اهل نخشب بودو بعد از 551 هَ . ق . درگذشت . (از معجم البلدان ).
-
بت خذانی
لغتنامه دهخدا
بت خذانی . [ ب ُ خ َ ] (ص نسبی ) منسوب به بت خذان از قرای نخشب . (از معجم البلدان ).
-
واژههای مشابه
-
بت پرست
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) botparast کسی که بت را پرستش کند.
-
تال بت
لغتنامه دهخدا
تال بت . [ ب ُ ] (اِخ ) ویلیام - هنری - فوکس . باستان شناس و فیزیک دان انگلیسی است که در سال 1800 م . در «لاکوک -ابی » متولد و در همان جا بسال 1877 م . درگذشت . وی در سال 1832 بعضویت مجلس عوام نایل شده بود. ظاهراً این همان «تال بت » است که پیرنیا در ...
-
تال بت
لغتنامه دهخدا
تال بت . [ ب ُ ] (اِخ ) جان . کنت اول «شروسبری » صاحبمنصب انگلیسی است که بدرجات عالی کشوری و لشکری نائل گشت . او بسال 1388 م . متولد شد و در سال 1453 م . درجنگ «کاستیلون » کشته شد.وی همعصر ژاندارک بود و بر اثر فتوحات و ابراز دلاوری در کشور فرانسه مشه...
-
سرخ بت
لغتنامه دهخدا
سرخ بت . [ س ُ ب ُ ] (اِخ ) سرخ بت و خنگ بت دو بت بزرگند در موضع بامیان از مضافات کابل در سرحد بدخشان از سنگ تراشیده . گویند بلندی هر یک از آن پنجاه و دو گز باشد ومیان آنها مجوف است چنانکه از کفهای پای ایشان راه است و نردبان پایه ها کرده اند که به جم...
-
بت بو
لغتنامه دهخدا
بت بو. [ ب َ ] (اِ) ماستی که آبش کشیده و خشک شده باشد و در عربی قریشه گویند. (از فرهنگ شعوری ج 1 ورق 178). کشک . (ناظم الاطباء).
-
بت پرستیدن
لغتنامه دهخدا
بت پرستیدن . [ ب ُ پ َ رَ دَ ] (مص مرکب ) بت پرستی . عبادت اصنام . پرستش بتان : بت پرستیدن به از مردم پرست پند گیر و کار بند و هوش دار. ابوسلیک گرگانی .گر کعبه جویی بار یا بتخانه سازی سجده جاور بت پرستی باصفا کعبه ثناخوان آیدت . خاقانی .اگر جماعت چین...
-
بت پیکر
لغتنامه دهخدا
بت پیکر. [ ب ُ پ َ / پ ِ ک َ ](ص مرکب ) زیباروی . که اندام چون بت دارد. که دارای تناسب اندام است . مجازاً، معشوق . محبوب : بدو اندرون خفته بت پیکری نهاده به بالینش بر افسری . فردوسی .چو قد ویس بت پیکر چنان شدکه همبالای سرو بوستان شد. (ویس و رامین ).ب...
-
بت تا
لغتنامه دهخدا
بت تا. [ ب ُ ] (اِخ ) پل . از مستشرقان است . وی ویس قونسول فرانسه در موصل بوده و باقیمانده ٔ قصر سارگن پادشاه آسور را بادیوارهائی که پر از حجاریهای برجسته ٔ قشنگ بود یافته است . رجوع به ایران باستان پیرنیا ص 52 و 47 شود.
-
بت تنگری
لغتنامه دهخدا
بت تنگری . [ ] (اِخ ) لقب یکی از کهنه ٔ مغول است و مراد و مرشد چنگیزخان : و در این وقت (ابتدای دولت چنگیز) شخصی بیرون آمد هم از جمله ٔ مغولان معتبر، شنیده ام که در سرمای سخت که در آن حدود باشدبرهنه چند روز به بیابان و کوه رفتی و بازآمدی ، گفتی خدا با...
-
بت فرخار
لغتنامه دهخدا
بت فرخار. [ ب ُ ت ِ ف َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بت که منسوب به فرخار (شهری و بتکده ای در ترکستان ) باشد : گر باد به فرخار برد شیمه ٔ داروت از قوت او روح پذیرد بت فرخار. سنائی .|| مجازاً، زن زیباروی و خوب رخ .
-
بت نرسه
لغتنامه دهخدا
بت نرسه . [ ] (اِخ ) صاحب محاسن اصفهان گوید به روایت حمزه ٔ اصفهانی نام بخت نصر در اصل بت نرسه بن ویوبن گودرز بوده است که عراق و شام و جزائر را بدستان دستان (کذا ؟) بود و مصر و بربر را از قبل لهراسف ملک مرزبان و پهلوان و مقام او در هیبت و غلبه وسطوت ...
-
بت آرای
لغتنامه دهخدا
بت آرای . [ ب ُ ] (نف مرکب ) بت تراش . پیکرآرای . آرایش دهنده و زینت کننده ٔبت . که بت تراشد. بت ساز. پردازنده ٔ بت : یکی جشنگاه است از ایدر نه دورکه سازد پدرْم اندران بیشه سورکه دارند فرخ مر آن جای رانشانند آنجا بت آرای رابود تا در آن بیشه فرسنگ بیس...