کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بتوت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بتوت
لغتنامه دهخدا
بتوت . [ ب ُ ] (ع اِ) ج ِ بَت ّ، بمعنی طیلسان خز و مانند آن . (از اقرب الموارد). و رجوع به بت شود.
-
بتوت
لغتنامه دهخدا
بتوت . [ ب ُ ] (ع مص ) لاغر شدن . مهزول شدن . (از اقرب الموارد): بت بتوتاً؛ لاغر گردید. (ناظم الاطباء).
-
واژههای همآوا
-
بتوة
لغتنامه دهخدا
بتوة. [ ] (اِخ ) نام شهری به هند. (از رحله ٔ ابن بطوطه ).
-
بطوط
لغتنامه دهخدا
بطوط. [ ب ُ] (ع اِ) ج ِ بَطّ. (ناظم الاطباء). رجوع به بط شود.
-
جستوجو در متن
-
اروک
لغتنامه دهخدا
اروک . [ ] (اِ) به معنی زیه و لثه است : علیق ثمره اش بتوت ماند... اروک را سخت کند و ریش دهن ببرد. (نزهة القلوب ). رجوع به علیق در تحفه ٔ حکیم مؤمن و مخزن الادویة شود. در گوناباد خراسان آروک گویند.
-
بت
لغتنامه دهخدا
بت . [ ب َت ت ] (ع اِ) طیلسان خز و مانند آن و از این معنی است :من یک ذابت فهذا بتی مصیف مقیظ مشتی . (اقرب الموارد).طیلسان خز و صوف و مانند آن . (آنندراج ). ج ، بُتوت . (ناظم الاطباء): ان الذین طرحوا الخزوز و الحبرات و لبسوا البتوت و النمرات . (از ناظ...
-
پیرام
لغتنامه دهخدا
پیرام . (اِخ ) عاشقی مثلی از مردم بابل و معشوقه ٔ او مسماة به تیسبه بود. آنگاه که تیسبه دچار شیری شرزه گردید و از وی بگریخت ،چادر خویش بر جای ماند و چون پیرام بدانجا رسید و چادر معشوقه بدید گمان برد که شیر او را بدریده است خود را بکشت . و وقتی که تیس...
-
لاغر
لغتنامه دهخدا
لاغر. [ غ َ ] (ص ) مقابل فربه . نزار. باریک . باریک اندام . اَعجف . بات ّ. ابضع. تاک ّ. خجیف . خاسف . خل ّ. رجیع. دانق . رزیح . زک ّ. ساهمة. (شتر...) سودالبطون . سغل ، شنون . شاس . ضئیل . ضعیف . ضمد. ضاوی . عجفاء. غث ّ. غثیث . مدخول . غرا. غراة. مهزو...