کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بتواز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بتواز
/batvāz/
معنی
= پتواز
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
بتواز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) batvāz = پتواز
-
بتواز
لغتنامه دهخدا
بتواز. [ ب َ ] (اِ) بدواز. آرامگاه و نشیمن باز و شاهین و امثال آن را گویند. (برهان قاطع). پتواز. بدواز. برواز. پتوازه . پدواز. نشیمن کبوتر و باز که دو چوب ستون کرده و چوبی روی آن گذارند. نشیمن کبوتر و باز که دو چوب بر زمین فروبرند و چوبی بر زبر آن نه...
-
جستوجو در متن
-
پتوازه
لغتنامه دهخدا
پتوازه . [ پ َ زَ / زِ ] (اِ) پتواز. رجوع به بتواز شود.
-
بدواز
لغتنامه دهخدا
بدواز. [ ب َ ] (اِ) بال گشودن طیور. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). || نشیمن و قرارگاه و آرام جای باز و شاهین و امثال آن . (برهان قاطع). نشیمن و آرامگاه باز و شاهین و جز آن . (ناظم الاطباء). پدواز. (یادداشت مؤلف ). بتواز. (آنندراج ). و رجوع به پدواز و ...
-
پتواز
فرهنگ فارسی معین
(پَ) ( اِ.) 1 - لانه ، نشیمنگاه پرندگان ، و آن چوب بستی باشد که برای نشستن پرندگان درست می کنند. پدواز و بتواز و پتوازه نیز گویند. 2 - جواب ، پاسخ .
-
پتواز
لغتنامه دهخدا
پتواز. [ پ َت ْ ] (اِ) بتواز. پدواز. (رشیدی ). آده . میقعه . (برهان ). نشیمن کبوتر و باز و دیگر پرندگان از شکاری و غیرشکاری و آن دو چوب است که به اندک فاصله از یکدیگر بر زمین فروبرند و چوب دیگر بر زبر آن دو نهند چنانکه نشستن آن جانوران را بکار آید. |...
-
پدواز
لغتنامه دهخدا
پدواز. [ پ َ ] (اِ) نشیمن گاه . جای و آرامگاه و نشیمن و قرار. پتواز. بَتواز. نشیمن گاه و آرام گرفتن بگوشه ای که به آخر کارها و جایها آنجا آرام دارند. (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نسخه ٔ نخجوانی ). دو چوب بلند باشد که هر دو را از هم به اندک فاصله بر زمین فروبر...
-
پرواز
لغتنامه دهخدا
پرواز. [ پ َرْ ] (اِ مص ) بررفتن بهوا با بال چنانکه مرغان . رشیدی گوید: پریدن لیکن پریدن معنی حقیقی او نیست چنانکه مشهور شده بلکه معنی حقیقی او پرگشادن است که پرباز نیز گویند اما چون پریدن را پرگشادن لازم است به مجاز معنی پریدن ازو اراده کنند. - انته...
-
د
لغتنامه دهخدا
د. (حرف ) صورت حرف دهم از الفبای فارسی و هشتم از الفبای عربی و چهارم از الفبای ابجدی و نام آن دال است و گاه برای استواری ِ ضبط، دال مهمله گویند. (مقدمه ٔ برهان ). و آن از حروف ترابیه و نطعیه و قلقله و متشابهه و ملفوظی و شمسیه و مصمته و محقورة و مجزوم...