کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بتمان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بتمان
لغتنامه دهخدا
بتمان . [ ] (اِخ ) ناحیتی است [ به ماوراء النهر ] اندر کوهها و شکستگی ها از حدود سروشنه ، و او را سه حد است : بتمان اندرونی و بتمان میانه و بتمان بیرونی . و این ناحیتی است باکشت و برز بسیار، و جای درویشان ، و اندر کوههای وی معدن نوشادرست بسیار. (از ح...
-
جستوجو در متن
-
برغر
لغتنامه دهخدا
برغر. [ ب َ غ َ ] (اِخ ) ناحیتی است [ بماوراءالنهر ] از بتمان میانه و دریاژه ای اندر وی است و رود بخارا از این دریاژه رَوَد و اندر وی آبها درافتد از بتمان میانه . (یادداشت بخط دهخدا از حدود العالم ).
-
دریاژه
لغتنامه دهخدا
دریاژه . [ دَرْ ژَ / ژِ ] (اِ مصغر) دریاچه . دریااک . دریاهک : برغر، ناحیه ای است از بتمان میانه ، و دریاژه ای اندر وی است و رود بخار از این دریاژه رود و اندر وی آبها درافتد. (حدود العالم ). و رجوع به دریاچه شود.
-
ژاشت
لغتنامه دهخدا
ژاشت . (اِخ ) ناحیتی است از حدود ماوراءالنهر اندر کوهها و شکستگی ها و اندر میان بتمان و ختلان نهاده ، با روستاها و کشت و برز بسیار و مهتران این ناحیت را دهقان ژاشت خوانند. (حدود العالم چ طهران ص 72). از اقلیم پنجم است . (التفهیم ص 199).
-
دهقان زاشت
لغتنامه دهخدا
دهقان زاشت . [ دِ ] (اِ مرکب ) لقب یا نام مهتران ناحیه ای در ماوراءالنهر بوده . صاحب حدود العالم گوید: به حدود ماوراءالنهر ناحیتی است اندر کوهها و شکستگی ها و اندر میان بتمان و ختلان نهاده با روستاها و کشت و برز بسیار و مهتران این ناحیت را دهقان زاشت...
-
ژه
لغتنامه دهخدا
ژه . [ ژَ / ژِ ] (پسوند) علامت تصغیر است مانند چه و «زه » در: نایژه ، و دریاژه : هفتم دریاژه کاندر حد سروشنه است که از چهار رود پیوندد که از بتمان گشاید اندر میان کوههاست از او رودی بگشاید که آب سمرقند و بخارا و سغد از آنجاست مقدار چهار فرسنگ اندر چه...
-
بتم
لغتنامه دهخدا
بتم . [ ب ُ / ب َ ت َ/ ب ُت ْ ت َ ] (اِخ ) ناحیه و قله ٔ کوهی به فرغانه . (از ناظم الاطباء). ناحیه ای است یا قله ای است یا کوهی است به فرغانه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). و این سلسله کوه به بتم اول و اوسط و آخر معروف است . از آن کوههابخاری متصاعد میگ...
-
خان
لغتنامه دهخدا
خان . (اِخ ) نام ناحیتی بوده است بر شمال هندوستان و در حدود العالم با خصوصیات جغرافیایی زیر میتوان برای آن مشخصاتی یافت . 1 - شرق وی (هندوستان ) ناحیت چین است و تبت و جنوب وی دریای اعظم است و مغرب وی رود مهران است و شمال ناحیت شکنان و خان است . (حدود...
-
شکستگی
لغتنامه دهخدا
شکستگی . [ ش ِ ک َ ت َ / ت ِ ] (حامص ) حالت و چگونگی شکسته .کسر. شکستن . تکسر. خنث . (یادداشت مؤلف ). کسر و انکسار. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ) : چون زمین بر شکستگی است چراآسمان بی تفاوتست و فطور. ناصرخسرو. || ناسره بودن مسکوک فلزی : سفال را ...
-
درافتادن
لغتنامه دهخدا
درافتادن . [ دَ اُ دَ ] (مص مرکب ) حادث شدن . اتفاق افتادن . روی دادن : تا یک روز به هرات بودم ، مهمی بزرگ در شب درافتاد. (تاریخ بیهقی ). || افتادن . واقع شدن : اگر روزی درافتد در میانه ببینم تا چه پیش آرد زمانه . نظامی .گر درافتد در زمین و آسمان زهر...
-
روستا
لغتنامه دهخدا
روستا. (اِ) در پهلوی رستاک . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). معرب آن رستاق . (پور داود: یسنا ج 122 حاشیه ٔ4 از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). رزداق . رسداق . (ازمنتهی الارب ) (فرهنگ فارسی معین ). ده . (برهان قاطع) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء)...
-
ماوراءالنهر
لغتنامه دهخدا
ماوراءالنهر.[ وَ ئَن ْ ن َ ] (اِخ ) ناحیتی است که حدود مشرق وی حدود تبت است و جنوب وی خراسان و حدود خراسان و مغرب وی غور است و حدود خلخ و شمالش هم حدود خلخ است . و این ناحیتی است عظیم و آبادان و بسیار نعمت و در ترکستان و جای بازرگانان و مردمانی اند ج...
-
درویش
لغتنامه دهخدا
درویش . [ دَرْ ] (ص ، اِ) خواهنده از درها. (غیاث ). گدا. (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی ). سائل یعنی گدائی که با آوازی خوش گاه پرسه زدن شعر خواند. فقیران که گدائی کنند و درآن گاه به آواز خوش شعر خوانند و تبرزین بر دوش و پوست حیوانی چون گوسفند و شیر و امث...
-
آب
لغتنامه دهخدا
آب . (اِ) (اوستائی آپ ap، سانسکریت آپ َ apa، پارسی باستانی آپی api، پهلوی آپ ap) مایعی شفاف بی مَزه و بوی که حیوان از آن آشامد و نبات بدان تازگی و تری گیرد. و آن یکی از چهار عنصر قدماست و به عربی آن را ماء و بلال خوانند. و ابوحیّان و ابوالحیوة و ابوا...