کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بتر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بتر
/batr/
معنی
۱. از بیخ برکندن؛ بریدن.
۲. (ادبی) در عروض، اجتماع ثلم و حذف است در فعولن، یعنی حرف اول را بیندازند و سبب خفیف را هم ساقط کنند چنانکه عو باقی بماند و نقل به فع شود، و آن را ابتر میگویند.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
بتر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] batr ۱. از بیخ برکندن؛ بریدن.۲. (ادبی) در عروض، اجتماع ثلم و حذف است در فعولن، یعنی حرف اول را بیندازند و سبب خفیف را هم ساقط کنند چنانکه عو باقی بماند و نقل به فع شود، و آن را ابتر میگویند.
-
بتر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مخففِ بدتر] [قدیمی] bat[t]ar بدتر: ◻︎ به گیتی بتر زاین نباشد بدی / جفا بردن از دست همچون خودی (سعدی۱: ۱۹۶).
-
بتر
لغتنامه دهخدا
بتر. [ ب َ ت َ ] (ع مص ) بریدن دم . (از دزی ج 1 ص 50). بریده دم شدن . (از آنندراج ). دم بریده کردن . و رجوع به بتر شود.
-
بتر
لغتنامه دهخدا
بتر. [ ب َ ت َ ] (ن تف ) مخفف بدتر. (از آنندراج ). نکوهیده تر، و آن را بَتَّر (با تشدیدتاء) نیز خوانده اند. (از ناظم الاطباء) : یکی ترک بدنام او گرگسارگذشته برو بر بسی روزگارز آهریمن بدکنش بد بتربچنگ اندورن بد سلاحش تبر. دقیقی .چگونه بلائی که پیوند ت...
-
بتر
لغتنامه دهخدا
بتر. [ ب َ] (ع مص ) بریدن . (ترجمان علامه جرجانی ) (زوزنی ) (صراح اللغه ). از بیخ برکندن . (آنندراج ). || بریدن دم . (منتهی الارب ). دم بریدن ، و دم بریده را ابتر گویند. || بریدن شریان را بتر گویند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). نزد اطباء بریدن عروق و اعصاب...
-
بتر
لغتنامه دهخدا
بتر. [ ب ُ ] (اِ) در اصلاح ورق بازان ، بد آوردن در بازی . ورق بد به دست بازیکن رسیدن چنان که بیم باختن باشد.
-
بتر
لغتنامه دهخدا
بتر. [ ب ُ ] (اِخ ) نام کوهستانی است و گفته شده است که بتر بیش از هفت فرسنگ عرض و بیست فرسنگ طول دارد و در سرزمین بنی عمروبن کلاب است . (از معجم البلدان ). || نام چند کوه است در مقابل زباله . (منتهی الارب ).
-
بتر
لغتنامه دهخدا
بتر. [ ب ُ ] (اِخ ) نام محلی در اندلس . (از معجم البلدان ).
-
بتر
دیکشنری عربی به فارسی
قطع عضوي از بدن
-
واژههای همآوا
-
بطر
واژگان مترادف و متضاد
۱. شادی، شادمانی، سرور ۲. سرمستی، نشئه، مستی ۳. غرور، تفرعن، تکبر ۴. طغیان، عصیان، سرکشی ۵. ناسپاسی، کفران
-
بطر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] batar ۱. در شادی و تنعم مغرور شدن و از حد درگذشتن؛ ناسپاسی کردن.۲. شادی مفرط.۳. دهشت و حیرت هنگام هجوم نعمت.
-
بطر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [؟] botr یکی از نقشهای نامطلوب و بد در قاپبازی.〈 بطر آوردن: (مصدر لازم) در قمار، ورق بد آوردن که باعث باخت شود؛ بد آوردن.
-
بطر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از فرانسوی: bouteille] botr = بطری
-
بطر
فرهنگ فارسی معین
(بَ طَ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - غرور داشتن . 2 - ناسپاسی کردن . 3 - سرمستی و شادی .