کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بتان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بتان
لغتنامه دهخدا
بتان . [ ] (اِخ ) نام دروازه ای به سیستان . این نام در اصل نسخه ٔ خطی بنان بوده و بعد تصحیح شده است . رجوع به تاریخ سیستان چ بهار ص 380 شود.
-
بتان
لغتنامه دهخدا
بتان . [ ب َت ْ تا ] (اِخ ) دهی در حران . (ناظم الاطباء). ناحیتی است در حران . (از ابن خلکان ). ابن اکفانی آن را به کسر باء ضبط کرده است . (از معجم البلدان ).
-
بتان
لغتنامه دهخدا
بتان . [ ب ُ ] (اِخ ) از قرای نیشابور از اعمال ترشیز است . (از معجم البلدان ) (مرآت البلدان ). دهی است از مضافات طریثیث . (ناظم الاطباء).
-
واژههای همآوا
-
بطان
لغتنامه دهخدا
بطان . [ ب ِ ] (اِخ ) شهری به یمن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از معجم البلدان ).
-
بطان
لغتنامه دهخدا
بطان . [ ب ِ ] (اِخ ) موضعی است ببلاد هذیل . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ).
-
بطان
لغتنامه دهخدا
بطان . [ ب ِ ] (اِخ ) موضعی میان شقوق و ثعلبیه . (منتهی الارب ) (تاج العروس ) (نزهةالقلوب ص 167). و رجوع به معجم البلدان شود.
-
بطان
لغتنامه دهخدا
بطان . [ ب ِ ] (ع اِ) بزماده . (ناظم الاطباء). بز ماده است بد . (منتهی الارب ). || اسپی است که آنرا ابوالبطین هم گفتندی و آن هر دو مر محمدبن ولیدبن عبدالملک را بود. (منتهی الارب ). || تنگ ستور. منه المثل : التقت حلقتا البطان ، وقتی گویندکه کار سخت دش...
-
بطان
لغتنامه دهخدا
بطان . [ ب ِ ] (ع اِ) ج ِ بَطِن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). رجوع به بطن شود.
-
بطان
لغتنامه دهخدا
بطان . [ ب ُ / ب َ ] (ع اِ) اسم فعل بمعنی ماضی ، یقال : بطان ذا خروجاً؛ یعنی درنگ کرد در برآمدن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
آفرازه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] 'āfrāze شعلۀ آتش؛ زبانۀ آتش: ◻︎ خلیلوار بتان بشکند که نندیشد / ز آفرازهٴ نمرود منجنیقافراز (سوزنی: ۲۱۶).
-
ابوالفضل
لغتنامه دهخدا
ابوالفضل . [ اَ بُل ْ ف َ ] (اِخ ) بُتانی . فقیهی زاهد. از قریه ٔ بُتان از مضافات طُریثیث (ترشیز، ترشیش ).
-
اصنام چین
لغتنامه دهخدا
اصنام چین . [ اَ م ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بتان چین . کنایه از مردان یا زنان جمیل و نیکوروی . (آنندراج ).
-
بتانی
لغتنامه دهخدا
بتانی . [ ب َت ْ تا ] (ص نسبی ) منسوب به بتان از قراء حران است . (از معجم البلدان ).