کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
با ایمان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
غوره با
لغتنامه دهخدا
غوره با. [ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) آش غوره و بعربی حِصرِمیَّه گویند. (فرهنگ رشیدی ). آش غوره ، چه «با» بمعنی آش است . (آنندراج ) (انجمن آرا). حصرمیه . (مهذب الاسماء) (دهار). قسمی آش که دارای آب غوره بود. (ناظم الاطباء). غوره وا. غوربا : تافته طبعی مکن ب...
-
واثق با
لغتنامه دهخدا
واثق با. [ ث ِ ق ُ بِل ْ لاه ] (اِخ ) (679 هَ . ق .1280/ م .) یحیی (الواثق )بن محمد (المستنصر باﷲ)بن یحیی بن عبدالواحدبن ابی حفص از سلاطین دولت حفصیه تونس بود. پس از وفات پدرش به سال 675 هَ . ق . با او بیعت کردند. سیرت او نیکو بود مظالم را برطرف و زن...
-
واثق با
لغتنامه دهخدا
واثق با. [ ث ِ ق ُ بِل ْ لاه ] (اِخ ) (الَ ...) نهمین خلیفه ٔ عباسی ، کنیه ٔ او ابوجعفر بود و نام وی هارون بن محمد معتصم بن هارون ، نام مادرش قراطیس و جاریه ای از اهل روم بود . در شعبان سال 196 هَ . ق . متولد شد و در 11 ربیعالاول سال 227 هَ . ق . پس ...
-
برغست با
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹برغستوا› [قدیمی] barqastbā آش برغست؛ نوعی آش تهیهشده از برغست.
-
گندم با
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹گندموا› [قدیمی] gandombā آش گندم.
-
ماست با
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹ماستوا، ماستاوه، ماستینه› [قدیمی] māstbā آشی که در پختن آن ماست به کار میبرند؛ آش ماست.
-
ماش با
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [سنسکریت. فارسی] [قدیمی] māšbā آش ماش.
-
B and B
با صبحانه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] ← تعرفۀ با صبحانه
-
با پرستیژ
فرهنگ فارسی معین
(پِ رِ) [ فا - فر . ] (ص مر.) باآبرو، بااعتبار، دارای شخصیت .
-
با خود
فرهنگ فارسی معین
(خُ) (ص .) با خویشتن ، هوشیار.
-
با دندان
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (ص .) استوار در کار، نیرومند.
-
ترف با
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) آشی که در آن قره قروت بریزند.
-
جغرات با
لغتنامه دهخدا
جغرات با. [ ج ُ ] (اِ مرکب ) آش ماست . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
-
تتری با
لغتنامه دهخدا
تتری با. [ ت َ ] (اِ مرکب ) سماقیه . (دهار). آش سماق . رجوع به تتری شود.
-
پیه با
لغتنامه دهخدا
پیه با. (اِ مرکب ) پیه وا. ثربیه . آش پیه .