کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بایست و نبایست پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بایست و نبایست
فرهنگ گنجواژه
مجاز و غیرمجاز.
-
جستوجو در متن
-
خدای
لغتنامه دهخدا
خدای . [خ ُ ] (اِخ ) اله . (مهذب الاسماء). اﷲ. خدا. (ناظم الاطباء). کلمه ٔ خدای صورت دیگریست برای خدا و بهمان معنی و اطلاق است . رجوع به خدا و ترکیبات آن شود : تا آنگه که بگویند که خدای عزوجل یکی است و بجز او خدای نیست ، چون بگویندتیغ از گردن ایشان ب...
-
بایستن
لغتنامه دهخدا
بایستن . [ ی ِ ت َ ](مص ) لازم بودن . واجب بودن . ضروری بودن . (ناظم الاطباء). لزوم . وجوب . محتاج ٌالیه بودن . (آنندراج ). ضرورت داشتن . لزوم داشتن . واجب آمدن . احتیاج پیدا شدن . مورد نیاز بودن . بکار بودن . محتوم بودن . و این فعل از افعال تأکید ا...
-
طاهر
لغتنامه دهخدا
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابن محمدبن عمرواللیث . نواده ٔ عمرولیث . وی در سیستان به مقام او نشست (عمرولیث ) ولی چون خواست فارس را هم مثل سابق تحت امر صفاریان درآورد، در 290 هَ . ق . اسیر گردید. (ترجمه ٔ طبقات سلاطین اسلام لین پول ص 117). مؤلف تاریخ سیستان...
-
درشت
لغتنامه دهخدا
درشت . [دُ رُ ] (ص ) زبر. زمخت . خشن . مقابل نرم و لین . اخرش . (تاج المصادر بیهقی ). اخشب . اِرْزَب ّ. (منتهی الارب ). اقض . (تاج المصادر بیهقی ). اقود. اکتل . (منتهی الارب ). ثقنة. (دهار). جادس .جاسی ٔ. جحنش . جرعب . جشیب . جلحمد. جِلَّوذ. خَشِب . ...
-
یکایک
لغتنامه دهخدا
یکایک . [ ی َ ی َ / ی ِ ی ِ ] (اِ مرکب ، ق مرکب ) یک یک . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (برهان ). یکان یکان . (آنندراج ) (برهان ). فردفرد. فرداً فرد. جداجدا. یک به یک . این کلمه اکنون اسم جمع و به منزله ٔ جمع گفته می شود ولی سابقاً مثل مفرد تلقی می شده و...
-
خدا
لغتنامه دهخدا
خدا. [ خ ُ ] (اِخ ) نام ذات باری تعالی است همچو «اله » و «اﷲ». (برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). در حاشیه ٔ برهان قاطع در وجه اشتقاق این کلمه چنین آمده است : پهلوی متأخر xvatay ، پهلوی اشکانی xvatadh ، پازند « xvadaiهوبشمان ص 54 ح » «مسینا 139...
-
خون
لغتنامه دهخدا
خون . (اِ) مایعی است سرخ رنگ در بدن جانداران و آن یکی از اخلاط اربعه است بنزدقدما. (یادداشت مؤلف ). دم . (از برهان قاطع). ماده ای قرمزرنگ و سیال که در رگهای بدن (وریدها + شریانها) جریان دارد و مرکب است از دو قسمت : 1 - سلولهای کوچکی بنام «گلبول قرمز...