کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بایا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بایا
/bāyā/
معنی
چیزی که مورد احتیاج باشد؛ ضروری؛ واجب؛ لازم.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
ضرور، لازم، واجب، بایسته، موردنیاز
دیکشنری
imperative, indispensable, necessary
-
جستوجوی دقیق
-
بایا
فرهنگ نامها
(تلفظ: bāyā) بایسته ، ضروری ، مورد نیاز ، واجب ، لازم .
-
بایا
واژگان مترادف و متضاد
ضرور، لازم، واجب، بایسته، موردنیاز
-
بایا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] bāyā چیزی که مورد احتیاج باشد؛ ضروری؛ واجب؛ لازم.
-
بایا
فرهنگ فارسی معین
(ص .) بایسته ، لازم ، واجب .
-
بایا
لغتنامه دهخدا
بایا. (نف ) باینده . که باید. بایست . (از فرهنگ شعوری ). دربایست . (فرهنگ اسدی ) (برهان قاطع). بایسته . از ریشه ٔ بایستن است . (فرهنگ رشیدی ). آنچه در کار بوده و محتاج ٌالیه باشد. (ناظم الاطباء). واجب . ضروری . وایا. (از فرهنگ شعوری ج 1 ورق 150). محت...
-
بایا
دیکشنری فارسی به عربی
ضروري
-
واژههای همآوا
-
بایع
واژگان مترادف و متضاد
۱. خریدار، سوداگر ۲. مشتری ≠ فروشنده ۳. فروشنده
-
بایع
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: بائع] [قدیمی] bāye' فروشنده.
-
بایع
فرهنگ فارسی معین
(یِ) [ ع . ] (اِفا.) فروشنده .
-
بایع
لغتنامه دهخدا
بایع. [ ی ِ ] (ع ص ، اِ) بائع، از مصدر بیع. فروشنده . برابر مشتری . (آنندراج ). پرداخت کننده ٔ بها در برابر کالای فروخته شده . (از اقرب الموارد). ج ، باعه . (از تاج العروس ). || خریدار. خرنده . (آنندراج ). مشتری . تحویل دهنده ٔ کالا در برابر بها به خ...
-
جستوجو در متن
-
واجب
فرهنگ واژههای سره
بایسته، بایا
-
لازم
فرهنگ واژههای سره
بایسته، دربایست، بایا، نیازین
-
وایا
فرهنگ فارسی معین
(ص .) بایا؛ بایسته ، ضروری .