کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
باکیاست پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
باکیاست
مترادف و متضاد
سیاس، سیاستمدار، زیرک، هوشمند، کاردان، مدبر ≠ بیتدبیر، بیکیاست، نامدبر
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
باکیاست
واژگان مترادف و متضاد
سیاس، سیاستمدار، زیرک، هوشمند، کاردان، مدبر ≠ بیتدبیر، بیکیاست، نامدبر
-
باکیاست
لغتنامه دهخدا
باکیاست .[ س َ ] (ص مرکب ) (از: با + کیاست ) زیرک . ظریف . ظریفه . کَیِّس . عاقل . فهیم . لبیب . و رجوع به کیاست شود.
-
جستوجو در متن
-
سایس
واژگان مترادف و متضاد
۱. مدیر، مدبر، کاردان ۲. سیاستمدار، باسیاست ۳. باکیاست
-
بیکیاست
واژگان مترادف و متضاد
۱. بیتدبیر، ناکاردان، نامدبر ≠ مدبر ۲. بیسیاست ≠ باکیاست
-
کوسی
لغتنامه دهخدا
کوسی . [ سا ] (ع ص ) امراءة کوسی ؛ زن زیرک هوشیار باکیاست . (ناظم الاطباء).
-
سیاستمدار، سیاستمدار
واژگان مترادف و متضاد
۱. دیپلمات، سایس، سیاس، سیاستباز، سیاستگر، سیاستدان ۲. باکیاست، خبیر، کاردان، مدبر، مدیر ≠ بیکیاست ۳. دولتمرد
-
مدیر
واژگان مترادف و متضاد
۱. اداره کننده، گرداننده ۲. رئیس، سرپرست، مسئول ۳. باکیاست، سیاس، سیاستمدار، شایسته، کاردان، مدبر ≠ بیکیاست
-
کاردان
واژگان مترادف و متضاد
آزموده، استاد، باکیاست، بصیر، حاذق، خبره، خبیر، سیاستمدار، قابل، کارآ، کارآزموده، کارآمد، کاربر، کارشناس، ماهر، متخصص، مجرب، مدبر، مطلع ≠ بیتجربه
-
مکیس
لغتنامه دهخدا
مکیس . [ م ُ ک َی ْ ی َ ] (ع ص ) زیرک و ظریف . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). زیرک و ظریف و هوشیار و باکیاست . (ناظم الاطباء).
-
بزاعة
لغتنامه دهخدا
بزاعة. [ ب َ ع َ ] (ع مص ) ظریف و ملیح و باکیاست گردیدن کودک . (ناظم الاطباء). ظریف و ملیح خاستن کودک . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ظریف شدن . (تاج المصادر بیهقی ).
-
ربازة
لغتنامه دهخدا
ربازة. [ رَ زَ ] (ع مص ) زیرک گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). ظریف و باکیاست شدن . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || آکنده گوشت و فربه شدن کبش . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). ربیز گشتن . (از متن اللغة) (از ا...
-
کیس
لغتنامه دهخدا
کیس . [ ک َی ْ ی ِ ] (ع ص ) زیرک . (دهار). زیرک و ظریف . (منتهی الارب ) (آنندراج ). زیرک و ظریف و باکیاست . ج ، کَیْسی ̍ . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). زیرک و دانا. (غیاث ). زیرک . باهوش . ج ، اکیاس . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : در صنعت اصح...
-
ربیز
لغتنامه دهخدا
ربیز. [ رَ ] (ع ص ) زیرک دانا. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ). زیرک و باکیاست . (از اقرب الموارد). || قچقار آکنده گوشت و فربه و جز آن . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ربیس . || ماهربزرگ در فن خود. (ناظم الاطباء)...
-
اکیس
لغتنامه دهخدا
اکیس . [ اَک ْ ی َ ] (ع ن تف ) زیرک و دانا. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || زیرک تر. (آنندراج ) (دهار) (غیاث اللغات ). نعت تفضیلی از کَیِّس . کیس تر. باکیاست تر. اعقل . زیرک تر.- امثال : اکیس من قشة . (یادداشت مؤلف ). || پاک و صافی تر. (از حاشی...