کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
باکره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
باکره
/bākere/
معنی
دختری که هنوز شوهر نکرده؛ دوشیزه.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
بتول، بکر، دختر، دوشیزه، عذرا، ناسفته ≠ بیوه، زن
برابر فارسی
پوپک، دوشیزه
دیکشنری
maid, prime, vestal, virgin, virginal
-
جستوجوی دقیق
-
باکره
واژگان مترادف و متضاد
بتول، بکر، دختر، دوشیزه، عذرا، ناسفته ≠ بیوه، زن
-
باکره
فرهنگ واژههای سره
پوپک، دوشیزه
-
باکره
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: باکرَة] bākere دختری که هنوز شوهر نکرده؛ دوشیزه.
-
باکره
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مطالعات زنان] ← دوشیزه
-
باکره
فرهنگ فارسی معین
(کِ رِ) [ ع . باکرة ] (ص .) دختر، دوشیزه .
-
باکره
لغتنامه دهخدا
باکره . [ ک ِ رَ / رِ ] (از ع ، ص ) دوشیزه . دختر مهرنشکافته . نابسود. (یادداشت مؤلف ). زنی که مرد ندیده و بکارتش باقی باشد. (ناظم الاطباء). و رجوع به باکرة شود. || بمجاز دست نخورده . پاک . پاکیزه : چون دست و پای پاک نبینمت جان و دل این هردو پاک بین...
-
باکره
دیکشنری فارسی به عربی
عذراء
-
واژههای مشابه
-
باکرة
لغتنامه دهخدا
باکرة. [ ک ِ رَ ] (ع ص ، اِ) تأنیث باکر. دوشیزه . (آنندراج ). دوشیزه . بالست . ماری . زن نارسیده .(ناظم الاطباء). در متون لغت عربی از قبیل اقرب الموارد و منتهی الارب و متن اللغة و المنجد کلمه ٔ بکر بدین معنی آمده و باکرة را نیاورده اند و ابوالبقاء د...
-
دختر باکره
دیکشنری فارسی به عربی
عذراء
-
نوعی شیرینی یاکلوچه که گرماگرم باکره میخورند
دیکشنری فارسی به عربی
کعک
-
واژههای همآوا
-
بعکره
لغتنامه دهخدا
بعکره . [ ب َ ک َ رَ ] (ع مص ) بریدن چیزی را بشمشیر. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
virgin's bower
دیکشنری انگلیسی به فارسی
باکره باکره