کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
باژ ستاندن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
باژ ستاندن
لغتنامه دهخدا
باژ ستاندن . [ س ِ دَ ] (مص مرکب ) باژ گرفتن . باژستدن . مکس .
-
واژههای مشابه
-
باژ دادن
لغتنامه دهخدا
باژ دادن . [ دَ ] (مص مرکب ) قبول و پرداخت باج . خراج فرستادن . گزاردن باج و خراج : شنیدم که چون به آذربایجان شدم [ بهرام گور ] شما گفتیدوی بگریخت از دشمن و همیخواستید که رسول فرستید بخاقان و او را ساو و باژ دهید. (ترجمه ٔ طبری بلعمی ).بشاه جهان [ گش...
-
باژ گرفتن
لغتنامه دهخدا
باژ گرفتن . [ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) باژستدن . باج گرفتن . و رجوع به باژ و باژگاه شود. || خاموشی بعد از زمزمه کردن و دعا خواندن بهنگام غذا : مبادا که دین نیاکان خویش گزیده جهاندار و پاکان خویش گذارم ، بدین مسیحا شوم بگیرم بخوان باژ و ترسا شوم . فردو...
-
باژ نهادن
لغتنامه دهخدا
باژ نهادن . [ ن ِ /ن َ دَ ] (مص مرکب ) باج بر گردن کسی گذاشتن . تحمیل باج کردن بر : چون کار قباد به آخر رسید انوشیروان بر تخت مملکت بنشست و عدل آغاز کرد و باژ و ساو بر خلق نهاد و بر دشمنان . (ترجمه ٔ طبری بلعمی ).
-
جستوجو در متن
-
ستاندن
لغتنامه دهخدا
ستاندن . [ س ِ دَ ] (مص ) گرفتن . (آنندراج ). بدست آوردن . تحصیل کردن : شما را همه پاک برنا و پیرستانم زر و خلعت از اردشیر. فردوسی .کنون می ستاند همی باژ و ساوز دستان بهر سال ده چرم گاو. فردوسی .بگوید بدو هر چه داند ز شاه اگر سر دهد یا ستاند کلاه . ف...
-
ده یک
لغتنامه دهخدا
ده یک . [ دَه ْ ی ِ ] (اِ مرکب ) عشاره . عشر. معاشر. (منتهی الارب ). عشیر. یک قسمت از ده قسمت . عشریه . یک دهم . یک از ده . از ده یکی . یک بخش از ده بخش چیزی . (یادداشت مؤلف ). یک حصه از ده حصه . (ناظم الاطباء)(از آنندراج ). معشار. (ترجمان القرآن ) ...