کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
باژگونگی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
باژگونگی
/bāžgunegi/
معنی
واژگونگی؛ واژگونه بودن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
باژگونگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی] bāžgunegi واژگونگی؛ واژگونه بودن.
-
باژگونگی
لغتنامه دهخدا
باژگونگی . [ ن َ / ن ِ ] (حامص ) حالت و چگونگی باژگونه . وارونی . وارونه بودن . واژگونه بودن : دل چون موضع دریافت است شادی نصیب او بود باز آنهمه باژگونگی از اهل دنیاست که ایشان شادی را بتن آرند و غم رابدل نهند. و اگر چنانکه از باژگونگی روزگار کاهلی ب...
-
جستوجو در متن
-
باشگونگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی] bāšgunegi باژگونگی؛ واژگونگی؛ واژگون بودن.
-
سرنگونی
واژگان مترادف و متضاد
۱. انتکاس، انقراض، قلع، نابودی، براندازی ۲. باژگونگی، واژگونی
-
درجت
لغتنامه دهخدا
درجت . [ دَ رَ ج َ ] (از ع ، اِ) درجة. مرتبت . درجه . رتبت . ج ، درجات : هرکه رای ضعیف ... دارد از درجتی عالی به رتبتی خامل می گراید. (کلیله و دمنه ). هر روز... درجت وی [ گاو ] در احسان و انعام منیف تر می شد. (کلیله و دمنه ). آن درجت شریف و رتبت عالی...
-
رتبت
لغتنامه دهخدا
رتبت . [ رُ ب َ ] (از ع ، اِ) رتبة. رتبه و پایه و منزلت . (آنندراج ). منزلت . (از اقرب الموارد). مقام . مرتبت . مرتبه . مکانت . پایگاه . جایگاه . (یادداشت مرحوم دهخدا). پایه و مرتبه . (ناظم الاطباء). ج ، رُتَب . (اقرب الموارد). و رجوع به رتبه و رُتَب...
-
غافل
لغتنامه دهخدا
غافل . [ ف ِ ] (ع ص ) بی خبر. ناآگاه . (دهار). گول . (نصاب ). بیخود. (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). بی خرد. نادان که درکارها اهمال و فروگذاری کند. دائر. غارّ. غیهب . غمر: اغترار؛ غافل شدن . تهو؛ غافل شدن . (منتهی الارب ).من و تو غافلیم و ماه و خورشیدبر ای...
-
ش
لغتنامه دهخدا
ش . (حرف ) حرف شانزدهم از الفبای فارسی و سیزدهم از حروف هجای عرب و بیست و یکم از حروف ابجد و در حساب ترتیبی نماینده ٔ عدد شانزده است و به حساب جُمَّل آن را به سیصد دارند. نام آن در فارسی و عربی شین است . در تهجی عبرانی که اصل تهجّی عربی است نام این ح...
-
روزگار
لغتنامه دهخدا
روزگار. (اِ مرکب ) از: روز + گار. (از غیاث اللغات ) در پهلوی روچکار مجموعه ٔ ایام . (فرهنگ فارسی معین ). ایام . زمان . وقت .(ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ) مدت : بتا روزگاری برآید براین کنم پیش هرکس ترا آفرین . بوشکور.خور بشادی نوبهاری روزگارمی گس...