کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
باوقوف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
باوقوف
لغتنامه دهخدا
باوقوف . [ وُ ] (ص مرکب ) (از: با + وقوف ) که وقوف دارد. وقوف دارنده . واقف . آگاه . مطلع.
-
جستوجو در متن
-
وقوف دار
لغتنامه دهخدا
وقوف دار. [ وُ] (نف مرکب ) وقوف دارنده . باوقوف . اهل وقوف . مطلع.
-
نکته گذار
لغتنامه دهخدا
نکته گذار. [ ن ُ ت َ / ت ِ گ ُ ](نف مرکب ) ظریف . لطیفه گو. باوقوف . (ناظم الاطباء).
-
هنرآفرین
لغتنامه دهخدا
هنرآفرین . [ هَُ ن َ ف َ ] (نف مرکب ) کارآموز دانشمند باوقوف . (ناظم الاطباء). آنکه کار هنرمندانه کند. آنکه در کارش ابتکار و ذوق باشد.
-
باکفایت
لغتنامه دهخدا
باکفایت . [ ک ِ ی َ ] (ص مرکب ) (از با+ کفایت ) لایق . قابل . باوقوف . (ناظم الاطباء). و رجوع به کفایت شود.
-
کیت
لغتنامه دهخدا
کیت . [ ک َی ْ ی ِ ] (ع ص ) زیرک . ج ،اکیات . (منتهی الارب ) (آنندراج ). زیرک و هوشیار و باوقوف . ج ، اکیات . (ناظم الاطباء). در اقرب الموارد آمده : اکیات ، اکیاس و آن جمعکَیِّس است نه کیس [ کی ] و «تا» مبدل از «س » است .
-
تیزدست
لغتنامه دهخدا
تیزدست . [ دَ ] (ص مرکب ) جلدکار و توانا و باوقوف و زورآور و قوی . (ناظم الاطباء). جلد. چالاک . چابک . جلددست . چالاک در کارکردن با دست . (از یادداشتهای مرحوم دهخدا). رجوع به تیزدستی شود.
-
جنگ آزمای
لغتنامه دهخدا
جنگ آزمای . [ ج َ زْ / زِ ] (نف مرکب ) جنگ آزماینده . باوقوف در کار جنگ . (ناظم الاطباء) : شکسته شد آن مرد جنگ آزمای از آن پرسخن نامه ٔ سوفرای . فردوسی .ز کوپال آن پیل جنگ آزمای درآمد سر پیل پیکر ز پای .نظامی .
-
رزم آزما
لغتنامه دهخدا
رزم آزما. [ رَ آ زْ / زِ ] (نف مرکب ) مخفف رزم آزماینده . جنگ آزما. (آنندراج ). آنکه جنگها دیده . (فرهنگ فارسی معین ). جنگ آزموده و باوقوف درعلم جنگ . (ناظم الاطباء). رزم آزموده . رزم آرای . گندآور. جنگ آور. رجوع به رزم آزمای و مترادفات کلمه شود.
-
وقوف
لغتنامه دهخدا
وقوف . [ وُ ] (ع مص ) ایستادن . (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (از اقرب الموارد). || واایستادن . (تاج المصادر بیهقی ). بازایستادن . (المصادر زوزنی ). || دانستن . (غیاث اللغات ). || دریافتن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل بن علی ). آگاه شدن . (آنند...
-
روشن سواد
لغتنامه دهخدا
روشن سواد. [ رَ / رُو ش َ س َ ] (ص مرکب ) باوقوف و دانای در خواندن خط. (ناظم الاطباء). || صاحب آنندراج کلمه را بمعنی آنکه برخواندن و مطالعه نمودن خط و کتابت قدرت داشته باشد آورده و بیت ذیل را شاهد قرار داده است : صبحها روشن سواد نسخه ٔ آرام نیست سطرک...
-
رزم آزموده
لغتنامه دهخدا
رزم آزموده . [ رَ آ زْ / زِ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) مرد مجرب در جنگ . (فرهنگ ولف ). جنگ آزموده .باوقوف در فن جنگ . (فرهنگ فارسی معین ) : بیایند رزم آزموده سران به تیغ و سنان و به گرز گران . فردوسی .چه از روم و چین و چه از هندوان چه رزم آزموده ز هر سو ...
-
فغانی
لغتنامه دهخدا
فغانی . [ ف َ ] (اِخ ) میرسعید گوید: فغانی تخلص میکند. در مجلدی و نقش بندی باوقوف است . واقعاً هنرمندی بی مثل است ، اما خیال خوش طبعی او را پریشان دارد. این مطلع از اوست :دمی وصال تو از عمر جاودان خوشتربیاد وصل تو خوش بودن این زمان خوشتر.(از مجالس ال...
-
مخرورق
لغتنامه دهخدا
مخرورق .[ م ُ رَ رِ ] (ع ص ) (از «خ رق ») کسی که به قابوی خودسبک بر شتران بگردد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). کسی که بر دور شتران میگردد. (ناظم الاطباء). کسی که سبک بر دور شتر میگردد که او را بگیرد. (محیط المحیط) (از اقرب الموارد). || سبک و چالاک . (نا...