کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
باور کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
باور کردن
مترادف و متضاد
۱. ایمانآوردن، پذیرفتن، راست پنداشتن، قبول کردن ≠ نپذیرفتن
۲. اعتقاد داشتن، ایمان داشتن، باورداشتن، عقیده داشتن
دیکشنری
believe
-
جستوجوی دقیق
-
باور کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. ایمانآوردن، پذیرفتن، راست پنداشتن، قبول کردن ≠ نپذیرفتن ۲. اعتقاد داشتن، ایمان داشتن، باورداشتن، عقیده داشتن
-
باور کردن
لغتنامه دهخدا
باور کردن . [ وَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مقرون به یقین ساختن . تردد برطرف کردن . (از فرهنگ رشیدی ). یقین کردن . معتقد شدن که چنین است . (یادداشت مؤلف ). به راست داشتن شنوده ای . راست داشت گفتاری . استوار داشتن . عقیده پیدا کردن . اعتقاد پیدا کردن . معتق...
-
باور کردن
دیکشنری فارسی به عربی
اعتقد
-
باور کردن
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: bâvar bekeri طاری: bâvar kard(mun) طامه ای: bâver kardan طرقی: bâvar kardmun کشه ای: bâvar kardmun نطنزی: bâver kardan
-
واژههای مشابه
-
democrat
مردمباور
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] فرد معتقد به مردمسالاری متـ . دموکرات
-
sacramentalist, sacramentarian
قدسیباور
واژههای مصوّب فرهنگستان
[جامعهشناسی] کسی که قائل به تقدسگرایی است
-
نیک باور
لغتنامه دهخدا
نیک باور. [ وَ ] (ص مرکب ) خوش باور. نیک اعتقاد.
-
womanist
زنباور
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مطالعات زنان] ویژگی کسی که برای قابلیتهای زنان احترام قائل است و به آنها اعتماد دارد و آنها را میستاید
-
pacifist
صلحباور
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] کسی که جنگ و خشونت برضدِ انسانها را محکوم میکند
-
امام باور
لغتنامه دهخدا
امام باور. [ اِ وَ ] (اِخ ) دهی است از بخش قلعه ٔزرس شهرستان اهواز، واقع در 17 هزارگزی قلعه ٔ زرس . در جلگه قرار گرفته و گرمسیر است . دارای 125 تن سکنه است . آب آن از چاه و قنات تأمین میشود و محصولش غلات و صیفی و شغل مردم زراعت و گله داری و صنایع دس...
-
باور افتادن
لغتنامه دهخدا
باور افتادن . [ وَ اُ دَ ] (مص مرکب ) باور افتادن کسی را؛ مورد قبول قرار گرفتن او. پذیرفته شدن . باور آمدن : تو و دوری ز غیر استغفر اﷲ از محالاتست عجب گر با وجود ساده لوحی باورم افتد.باقر کاشی (از آنندراج ).
-
باور کردنی
لغتنامه دهخدا
باور کردنی . [ وَ ک َ دَ ] (ص لیاقت ) قبول کردنی . پذیرفتنی . درخور باور. درخور قبول . که باور توان کرد. که توان پذیرفت : باور کردنی نیست که مردی از چهل ذرع ارتفاع بیفتد و آسیب نبیند.
-
باور گشتن
لغتنامه دهخدا
باور گشتن . [ وَ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) مورد قبول قرار گرفتن . پذیرفته شدن . باور افتادن . باور آمدن : تو چنان زی که اگر نیز دروغی گویی راست گویان جهان را ز تو باور گردد. (از قابوسنامه ).مرا چنان معلوم شد که ایشان را باور گشته است که این پادشاه عاجز گش...
-
خوش باور
لغتنامه دهخدا
خوش باور. [ خوَش ْ / خُش ْ وَ ] (ص مرکب ) زودباور. آنکه هر گفته را راست دارد و همه کس را استوار داند. مقابل دیرباور یا بدباور. یقنه . میقان . میقانه . ذویقین . (یادداشت مؤلف ).