کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
باه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
باح
لغتنامه دهخدا
باح . (اِخ ) ابوعبداﷲ محمدبن عبداﷲ غالب اصفهانی کاتب ، ملقب به باح ، خود گوید: باح بما فی الفؤاد باحاً. وی ببغداد شد و کاتب ابولیلی یکی از بزرگان دیلم گردید، و او را رسایلی است که عبیداﷲبن احمدبن ابی طاهر در کتاب بغداد یاد کرده است و گوید وی مترسل و...
-
جستوجو در متن
-
باهی
لغتنامه دهخدا
باهی . (ص نسبی ) منسوب به باه . شهوت انگیز. (ناظم الاطباء). که قوت باه زیاد کند. قوت دهنده به باه . (یادداشت مؤلف ). مهیج باه .
-
مبهی
لغتنامه دهخدا
مبهی . [ م ُ ب َهَْ هی ] (ع ص )فراخ سازنده خانه را. (آنندراج ). فراخ کننده ٔ خیمه وخانه . || هر داروئی که بر قوت باه بیفزاید. (ناظم الاطباء). شهوت انگیز. باه انگیز. باه افزای .
-
مبهیات
لغتنامه دهخدا
مبهیات . [ م ُ ب َهَْ هی یا ] (ع ص ، اِ) ادویه که باه انگیزد. (آنندراج ). داروهای مقوی باه که بر قوت جماع افزایند. (ناظم الاطباء). ج ِ، مبهیة. و رجوع به مُبَهّی و ماده ٔ بعد شود.
-
باهی
لغتنامه دهخدا
باهی . (ع اِ) خانه ٔ خالی بی هیچ چیز. (آنندراج ) (منتهی الارب ). بیت ٌ باه ؛ خانه ٔ خالی . (ناظم الاطباء).
-
بیه
لغتنامه دهخدا
بیه . [ ب َی ْه ْ ] (ع مص ) دانستن . واقف گردیدن :باه له بیهاً. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
-
بنوسیاه
لغتنامه دهخدا
بنوسیاه . [ ب ُ ] (اِ مرکب ) غله ای است که آنرا ماش گویند و آن مضعف دندان و مضر باه باشد. (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا).
-
کهزل
لغتنامه دهخدا
کهزل . [ ک َ زَ ] (اِ) گیاهی است که در دواها به کار آید و آن مدر و ملین و مسخن و مهیج باه بود. (فرهنگ رشیدی ). رستنی و دارویی باشد که در دواها نیز به کار برند و به عربی جرجیر گویند، ادرار آورد و ملین و مسخن و مقوی باه باشد. (برهان ) (آنندراج ). تره ت...
-
ابرده
لغتنامه دهخدا
ابرده . [ اِ رِ دَ ] (ع اِ) سرمای صبحدم . (مهذب الاسماء). || سردی مزاج یا بیماری مضعف باه که پیران را افتد از غلبه ٔ رطوبت و برودت .
-
پیغن
لغتنامه دهخدا
پیغن . [ پ َ / پ ِ غ َ ] (اِ) سداب . فیجن . پیگن . سداب را گویند و آن گیاهی باشد دوائی مانند پودنه و خوردن آن دفع قوت باه و مباشرت کند و معرب آن فیجن است . (برهان ).
-
مادردخت
لغتنامه دهخدا
مادردخت . [ دَ دُ ] (اِ مرکب ) تودری را گویند و آن تخمی باشد ریزه و آنرا در صفاهان قدومه خوانند. خوردن آن قوت باه دهد. (برهان ) (آنندراج ). تودری . (ناظم الاطباء).
-
مفدر
لغتنامه دهخدا
مفدر. [ م ُ دِ ] (ع ص ) طعام مفدر؛ طعام قاطع باه . (منتهی الارب ). که شهوت جماع ببرد. (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد).
-
الفیه و شلفیه
لغتنامه دهخدا
الفیه و شلفیه . [ اَ ی ی َ وَ ش َ ی ی َ ] (اِخ ) بتخفیف یاء و تشدید آن ، کتابی است از حکیم ازرقی شاعر، که آن را برای پادشاه نیشابور طغان شاه پسر خواهر طغرل سلجوقی تألیف کرد آنگاه که وی بضعف باه مبتلا شده بود تا وی از آن کتاب بهره مند شود، وکتاب مزبو...
-
عزهات
لغتنامه دهخدا
عزهات . [ ع ِ ] (ع ص ) سست و ناتوان در آرامش با زنان . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). سست ، یعنی کسی که قوت باه او زایل شده باشد. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). عِزهاة. عزه [ ع ِزْه ْ / ع َ زِه ْ ] . رجوع به عزه شود.