کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
باهو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
باهو
/bāhu/
معنی
۱. بازو؛ از سرشانه تا آرنج.
۲. چوبدستی کلفت؛ ماهو: ◻︎بشکنم کله به باهوی هجا و دشنام / زآنکه آن کلهٴ شوم از در باهوست مرا (سوزنی: لغتنامه: باهو).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
bat, stick
-
جستوجوی دقیق
-
باهو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [سنسکریت] [قدیمی] bāhu ۱. بازو؛ از سرشانه تا آرنج.۲. چوبدستی کلفت؛ ماهو: ◻︎بشکنم کله به باهوی هجا و دشنام / زآنکه آن کلهٴ شوم از در باهوست مرا (سوزنی: لغتنامه: باهو).
-
باهو
فرهنگ فارسی معین
( اِ.) 1 - چوبدستی کلفت که شبانان و شتربانان بر دست گیرند. 2 - بازو.
-
باهو
لغتنامه دهخدا
باهو. (اِ) از آرنج تا شانه . (ناظم الاطباء). بازو. (فرهنگ جهانگیری ). در هندی بمعنی بازوست و لقب پادشاهان هند مها باهو بوده است بمعنی بزرگ بازو یا درازدست . (از الجماهر بیرونی ص 25). از آرنج تا سر دوش . (التفهیم بیرونی ) (برهان قاطع). در تداول عامه ٔ...
-
باهو
لغتنامه دهخدا
باهو. (اِخ ) از توابع بلوچستان و در کنار کوچه است . کوچه و باهو متصل به دشت قریب به دریا است ... اهالی کوچه از فاضل آب روخانه ٔ قصر قند و اهالی باهو از فاضل آب رودخانه ٔ سرباز برکه های خود را مملو می نمایند. اهالی دشت و کوچه و باهو عموماً در کوار که ...
-
واژههای مشابه
-
باهو کلات
لغتنامه دهخدا
باهو کلات . [ ک َ ] (اِخ ) دهستانی از بخش دشتیای چاه بهار. حدود: از شمال به راسک و از خاور به مرز پاکستان ، از جنوب به دریای عمان ، از باختر به دشتیاری . آب آن از باران و رودخانه ٔ سرباز که در این ناحیه رودخانه ٔ باهوکلات خوانده میشود. محصول آنجا غلا...
-
باهو کلات
لغتنامه دهخدا
باهو کلات . [ ک َ ] (اِخ ) مرکز دهستان باهوکلات دشتیاری چاه بهار. در 28 هزارگزی شمال خاوری دشتیاری . سکنه ٔ آن 400 تن ، آب آن از باران و چاه ، محصول آن غلات ، حبوبات ، لبنیات . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
-
جستوجو در متن
-
bahoe
دیکشنری انگلیسی به فارسی
باهو
-
doorjambs
دیکشنری انگلیسی به فارسی
doorjambs، چهارچوب، باهو، در
-
doorpost
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دروازه، چهارچوب، باهو، در
-
doorposts
دیکشنری انگلیسی به فارسی
درهای دروازه، چهارچوب، باهو، در
-
doorjamb
دیکشنری انگلیسی به فارسی
چارچوب در، چهارچوب، باهو، در
-
سرخ شبان
لغتنامه دهخدا
سرخ شبان . [ س ُ ش َ ] (اِخ ) در کتب فارسی خاصه جاماسپ نامه نام موسی کلیم اﷲ است و گوید سرخ شبان باهودار و باهو به موحده بمعنی چوب دستی و عصا است و همانا رنگ چهره ٔ آن حضرت حمرت داشته : باهو چو شبان وادی ایمن نشگفت که اژدها کنی باهو.؟ (از انجمن آرای ...
-
اسعد
لغتنامه دهخدا
اسعد. [ اَ ع َ ] (اِخ ) ابن یوسف بن علی بخاری صیرفی معروف بآهو و ملقب بمجدالدین . او راست : الفتاوی الصیرفیه . (کشف الظنون ).