کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
باهنر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
باهنر
/bāhonar/
معنی
دارای هنر؛ هنرمند.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. هنرمند، هنرور ≠ بیهنر
۲. هنردار
دیکشنری
artist, artistic
-
جستوجوی دقیق
-
باهنر
واژگان مترادف و متضاد
۱. هنرمند، هنرور ≠ بیهنر ۲. هنردار
-
باهنر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) bāhonar دارای هنر؛ هنرمند.
-
باهنر
لغتنامه دهخدا
باهنر. [هَُ ن َ ] (ص مرکب ) که هنر دارد. هنرمند. صاحب هنر. هنرور. هنری : برادر بدش چند و چندی پسرز بیگانگان آنکه بد باهنر. فردوسی .بیاورد فرزانگان را پدربدان تا شود نامور باهنر. فردوسی .|| لایق . قابل . متصف به صفات خوب هنری : دلاورترین اسبان کمیت اس...
-
باهنر
دیکشنری فارسی به عربی
فني
-
واژههای مشابه
-
سواددار و باهنر
فرهنگ گنجواژه
صاحب فضل.
-
جستوجو در متن
-
هنرپرداز
واژگان مترادف و متضاد
باهنر، هنرمند، هنرور
-
فني
دیکشنری عربی به فارسی
هنرمندانه , باهنر , مانند هنرپيشه و هنرمند
-
هنرور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) honarvar باهنر؛ هنرمند؛ دارای هنر.
-
هنری
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) honari هنرمند؛ باهنر؛ اهل هنر.
-
هنرمندی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) honarmandi باهنر بودن و آثار هنری بهوجود آوردن.
-
artistic
دیکشنری انگلیسی به فارسی
هنری، هنرمندانه، باهنر، مانند هنرپیشه و هنرمند
-
هنرگستر
لغتنامه دهخدا
هنرگستر. [ هَُ ن َ گ ُ ت َ ] (نف مرکب ) هنرمند. باهنر : چنین گفت پس ای هنرگستران مدارید دلها به من بر گران .فردوسی .
-
با
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (پیش .) 1 - در اول اسم می آید و صفت می سازد: باهنر، باصفا. 2 - در اول مصدرهای عربی می آید و صفت می سازد: بااطلاع ، بامعرفت .