کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بانگ کننده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
صاخب
لغتنامه دهخدا
صاخب . [ خ ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از صخب . بانگ کننده . سخت بانگ کننده . (اقرب الموارد).
-
ازمول
لغتنامه دهخدا
ازمول . [ اِ م َ / اُ ] (ع ص ) آهو و گوزن بانگ کننده . (منتهی الارب ). بز کوهی بانگ کننده . (مهذب الاسماء). بز کوهی آوازکننده . ازموله .
-
بذخ
لغتنامه دهخدا
بذخ . [ ب َ ذِ ] (ع ص ) شتر بسیار بانگ کننده ٔ شقشقه برآورنده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). شتر سخت بانگ کننده . (از معجم متن اللغة).
-
زاجر
فرهنگ فارسی معین
(جِ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - منع کننده ، بازدارنده . 2 - بانگ زننده .
-
متراغی
لغتنامه دهخدا
متراغی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) با یکدیگر بانگ و فریاد کننده . (آنندراج ). شتران بانگ کننده گروهی از یک طرف و گروهی از طرف دیگر. (ناظم الاطباء). و رجوع به تراغی شود.
-
صیداح
لغتنامه دهخدا
صیداح .[ ص َ ] (ع ص ) مرد بسیار بانگ کننده . (منتهی الارب ).
-
بخباخ
لغتنامه دهخدا
بخباخ . [ ب َ ] (ع ص ، اِ) بهباه . (یادداشت مؤلف ). رجوع به بهباه شود. شتر بانگ کننده ٔ از مستی . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). شتر بانگ کننده ای که دهنش را شقشقه ٔ آن پر کند. (از اقرب الموارد). شتری که از غایت مستی بانگ کند. (ناظم الاطباء).
-
متصلصل
لغتنامه دهخدا
متصلصل . [ م ُ ت َ ص َ ص ِ ] (ع ص ) بانگ کرده . و تندر غرنده و بانگ کننده . || برگرداننده ٔ آواز در حلق . || زیور صدا کننده . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تصلصل شود.
-
شمان
فرهنگ فارسی معین
(شَ) (ص فا.) 1 - هراسان و بانگ کننده . 2 - رمنده . 3 - آشفته ، پریشان .
-
لاغط
لغتنامه دهخدا
لاغط. [ غ ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از لغط به معنی بانگ وفریاد کردن . (از منتهی الارب ). بانگ و خروش کننده .
-
مصطلق
لغتنامه دهخدا
مصطلق . [ م ُ طَ ل ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از اصطلاق . بانگ کننده . (منتهی الارب ). کسی که بانگ می کند. (ناظم الاطباء).
-
رجوس
لغتنامه دهخدا
رجوس . [ رَ ] (ع ص ) بعیر رجوس ؛ شتر سخت بانگ کننده . (از اقرب الموارد). شتر بانگ کننده . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || آسمان سخت غرنده . (ناظم الاطباء). || دریای مواج . (از اقرب الموارد). || آنکه آب چاه را به مرجاس اندازه می کند. (ناظ...
-
نابح
لغتنامه دهخدا
نابح . [ ب ِ ] (ع ص ) بانگ کننده مثل سگ و آهو و قچقار و مار . (آنندراج ). سگ بانگ کننده . (ناظم الاطباء). اصل نباح مخصوص صدای سگ است و بعد به صدای دیگر حیوانات هم اطلاق شده است . (اقرب الموارد). ج ، نَوابِح ، نُبَّح ، نُبوح .
-
متبغم
لغتنامه دهخدا
متبغم . [ م ُ ت َ ب َغ ْ غ ِ ] (ع ص ) بانگ کننده مثل آهو و شتر و گوزن و بزکوهی و گاو دشتی . (آنندراج ). آهو و شتر و گاو دشتی و گوزن و بزکوهی بانگ کننده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تبغم شود.
-
قیوص
لغتنامه دهخدا
قیوص . [ ق ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِقَیص ، بانگ کننده . (منتهی الارب ). رجوع به قیص شود.