کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بانو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
شاه بانو
لغتنامه دهخدا
شاه بانو. (اِ مرکب ) زن شاه . (فرهنگ نظام ). ملکه . شهبانو. || یکی از نامهای زنان است . (فرهنگ نظام ).
-
شاه بانو
لغتنامه دهخدا
شاه بانو. (اِخ ) دخت شهنشاه فخرالدوله دیلمی بود که وی را جهت نوح بن منصورخواستگاری کردند. (مجمل التواریخ و القصص ص 387).
-
سیدة بانو
لغتنامه دهخدا
سیدة بانو. [ س َی ْ ی ِ دَ ] (اِخ ) نام مادر احمدبن محمدبن خلف اللیث ، دختر محمدبن عمرولیث است . و خلف بن احمد را که خلف بانو گویند نسبت به جده کنند. (یادداشت بخط مؤلف ).
-
شاهزاده بانو
لغتنامه دهخدا
شاهزاده بانو. [ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) شاهزاده خانم . بانو که نسب بشاه برد : ای شاهزاده بانوی ایران بهفت جداقلیم چارم از تو چو فردوس هشتم است .خاقانی .
-
شش بانو
لغتنامه دهخدا
شش بانو. [ ش َ / ش ِ ] (اِخ ) شش بانوی پیر. ماه و پنج سیاره ؛ یعنی عطارد و زهره و مریخ و مشتری و زحل . (ناظم الاطباء) (برهان ) (آنندراج ).
-
مه بانو
لغتنامه دهخدا
مه بانو. [ م ِه ْ ] (اِ مرکب )بانوی بانوان . سرور بانوان . بزرگ زنان : که او بود مه بانوی پهلوان ستوده زنی بود روشن روان .فردوسی .
-
گیهان بانو
لغتنامه دهخدا
گیهان بانو. [ گ َ / گ ِ هام ْ ] (اِ مرکب ) بانوی جهان . (فرهنگ رشیدی ). ملکه . آن بانو که پادشاه باشد.
-
ملک بانو
لغتنامه دهخدا
ملک بانو. [م َ ل ِ ] (اِ مرکب ) بانوی ملک . شاه بانو : چو گل بودم ملک بانوی سقلاب کنون دژبانوی شیشه ام چو گلاب .نظامی .
-
بانو صحرا
لغتنامه دهخدا
بانو صحرا. [ ص َ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان برغان ولیان بخش کرج شهرستان تهران که در 27 هزارگزی شمال باختر مرکز بخش و6 هزارگزی راه شوسه ٔ کرج به قزوین واقع است . دارای 121 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ برغان و محصول آنجا غلات و لبنیات است . (از فرهنگ ج...
-
بانو کندال
لغتنامه دهخدا
بانو کندال . [ ک ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان نیکشهر شهرستان چابهار که در 18 هزارگزی شمال خاوری نیکشهر و 6 هزارگزی شمال شوسه ٔ نیکشهر به ایران شهر واقع و دارای 100 تن سکنه است . آب از رودخانه . محصول آن خرما و برنج و لبنیات . شغل اهالی زراعت و گله دا...
-
بانو گشسب
لغتنامه دهخدا
بانو گشسب . [ گ ُش َ ] (اِخ ) نام دختر رستم زال باشد. (برهان قاطع) (آنندراج ) (فرهنگ لغات شاهنامه ) (هفت قلزم ) (فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرای ناصری ).نام دختر رستم زال و همسر گیو پسر گودرز است و پشنگ از وی تولد یافته است . گشسب مخفف گشنسپ است و گشنسپ مر...
-
بانو هذری
لغتنامه دهخدا
بانو هذری . [ ] (اِخ ) نام ناحیتی است در کردستان . به روایت فتوح البلدان ، عمربن خطاب ، عتبةبن فرقد را حاکم موصل ساخت (در سال 20 هَ . ق .). و او با مردم نینوی جنگید و سپس مرج و قرای آن و سرزمین بانوهذری و باعذری و... را گرفت . (از کرد و پیوستگی نژادی...
-
امیرخلف بانو
لغتنامه دهخدا
امیرخلف بانو. [ اَ خ َ ل َ ف ِ ] (اِخ ) امیرابواحمد خلف بن احمدبن محمدبن خلف بن لیث صفاری . از ملوک سیستان و از خاندان صفاری است . مادرش [ یا مادر پدرش ] بانو دختر عمرولیث صفاری است و بدین سبب او را خلف بانو گویند. وی از فضلا و علمای عصر و از اسخیای ...
-
خلف بانو
لغتنامه دهخدا
خلف بانو. [ خ َ ل َ ] (اِخ ) خلف بن احمد محمدبن خلف بن لیث صفاری . رجوع به چهارمقاله ٔ نظامی عروضی و ذیل خلف بن احمد آخرین پادشاه صفاری شود.
-
شش بانو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی، مجاز] šešbānu ماه و پنج سیارۀ عطارد، زهره، مریخ، مشتری، و زحل؛ ششخاتون؛ ششعروس؛ ششبانوی پیر.