کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بانوی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بانوی
لغتنامه دهخدا
بانوی . (اِ)بانو. رجوع به بانو شود. || معشوقه . (لغت نامه ٔ اسدی ).
-
بانوی
لغتنامه دهخدا
بانوی . [ ن َ ] (ص نسبی ) منسوب به بانه است و بانه از محال کردستان است .
-
واژههای مشابه
-
lady paramount
بانوی زمین
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] خانمی، دستیار رئیس زمین، که ریاست مسابقات کمانگیری زنان را بر عهده دارد
-
بانوی بارون
دیکشنری فارسی به عربی
بارونة
-
بانوی دوک
دیکشنری فارسی به عربی
دوقة
-
بانوی صاحبخانه
دیکشنری فارسی به عربی
مضيفة
-
بانوی فروشنده
دیکشنری فارسی به عربی
بائعة
-
شش بانوی پیر
لغتنامه دهخدا
شش بانوی پیر. [ ش َ / ش ِ ی ِ ] (اِخ ) شش بانو. (ناظم الاطباء). کنایه از سیاره ها غیر آفتاب است اگرچه به حسب قرار عرب آفتاب نیز مؤنث سماعی است لیکن چون مقام مدح آفتاب است او را به منزله ٔ رجل و سایر سیارات را به منزله ٔ بانوان او خیال می کنند و این ...
-
بانوی پوشیه ای
واژهنامه آزاد
خانمی را گویند که با پوشیه صورت خود را پوشانده باشد.بانویی که روبنده بر چهره دارد.
-
جستوجو در متن
-
شهربانو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] šahrbānu بانوی شهر؛ بانوی بزرگ؛ ملکه.
-
آرشیدا
واژهنامه آزاد
بانوی خورشید ، بانوی پاکی ، نورانی
-
پارمیدا
واژهنامه آزاد
بانوی دانشمند-بانوی دانا-در زبان پارسی اوستایی
-
first lady
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بانوی اول