کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بانور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بانور
واژهنامه آزاد
به معنای عروس. براخلاف ظاهر یک کلمه ترکیبی نیست ومطلقا به معنی عروس مد باشد
-
جستوجو در متن
-
heliograph
دیکشنری انگلیسی به فارسی
هلیوگراف، دستگاه عکسبرداری از افتاب، گراورسازی بانور افتاب
-
heliographs
دیکشنری انگلیسی به فارسی
هلیوگرام، دستگاه عکسبرداری از افتاب، گراورسازی بانور افتاب
-
lucubrates
دیکشنری انگلیسی به فارسی
lucubrates، بانور چراغ کار کردن، دوده چراغ خوردن، شب زنده داری کردن و زحمت کشیدن
-
lucubrated
دیکشنری انگلیسی به فارسی
lucubrated، بانور چراغ کار کردن، دوده چراغ خوردن، شب زنده داری کردن و زحمت کشیدن
-
lucubrating
دیکشنری انگلیسی به فارسی
lucubrating، بانور چراغ کار کردن، دوده چراغ خوردن، شب زنده داری کردن و زحمت کشیدن
-
نورانی
لغتنامه دهخدا
نورانی . [ نی ی / نی ] (از ع ، ص نسبی ) منسوب به نور. روشن .(از غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). دارای نور. منور. (ناظم الاطباء). بانور. (یادداشت مؤلف ) : نور رایش تیره شب را روز نورانی کنددود خشمش روز روشن را شب یلدا کند. منوچهری .دلم را چون به فضل خو...
-
عکس برداری
لغتنامه دهخدا
عکس برداری . [ ع َ ب َ ] (حامص مرکب ) عکس برداشتن .عکاسی . مجموع عملیاتی که با اجرای آنها تصویر شی ٔ مورد نظر به روی صفحه ای ثابت میگردد. (فرهنگ فارسی معین ). از نظر فن عکاسی ، اشعه ٔ نورانی صادر از شی ٔ بوسیله ٔ عدسی دستگاه عکس برداری به داخل جعبه ٔ...
-
منیزیم
لغتنامه دهخدا
منیزیم . [ م َن ْ ی َ ی ُ] (فرانسوی ، اِ) عنصری است با علامت اختصاری Mg و جرم اتمی 24/312 و عدد اتمی 12. فلزی است سبک با جلای نقره ای به سنگینی ویژه ٔ 1/74 و نقطه ٔ ذوب 651 درجه ٔ صدبخشی (سانتی گراد). در هوا به آسانی جلای خود را از دست می دهد و کدر م...
-
منور
لغتنامه دهخدا
منور. [ م ُ ن َوْوَ ] (ع ص ) روشن . (آنندراج ). روشن و تابدار و درخشان . روشن شده و روشن کرده شده . (ناظم الاطباء). باروشنی . بانور. فروغمند. (یادداشت مرحوم دهخدا) : به روز مبارک به بخت همایون به عزم موافق به رأی منور. فرخی .چو در تاریک چه یوسف منور...
-
اندوه
لغتنامه دهخدا
اندوه . [ اَه ْ ] (اِ) گرفتگی دل . دلگیری . (برهان قاطع). غم و گرفتگی دل . (آنندراج ). غم وکرب و حزن و آزردگی . (ناظم الاطباء). غمه . (ترجمان القرآن جرجانی ) (منتهی الارب ). شجن . (دهار). غم . ترح . فقر. وحشت . کل ّ. ضجره . کأب . کآبة. کأبة. معطاء....
-
جریده نگاری
لغتنامه دهخدا
جریده نگاری . [ ج َ دَ / دِ ن ِ ] (حامص مرکب ) نوشتن روزنامه یا مجله یا نشریه های مرتب روزانه یا هفتگی یا ماهانه که مندرجات آنها گاه سیاسی و خبری و اجتماعی است وگاه علمی و فنی و ادبی . و در عصر حاضر جریده ها یا مطبوعات تأثیر بسیاری در پیشرفت تمدن مل...