کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بانخوت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بانخوت
مترادف و متضاد
خودبین، خودپسند، متکبر، معجب، مغرور ≠ افتاده، بیریا، فروتن
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
بانخوت
واژگان مترادف و متضاد
خودبین، خودپسند، متکبر، معجب، مغرور ≠ افتاده، بیریا، فروتن
-
بانخوت
لغتنامه دهخدا
بانخوت . [ ن َ وَ ] (ص مرکب ) (از: با + نخوت ) که نخوت دارد. فخور. متکبر. معجب . از خود راضی . بافیس و افاده .
-
جستوجو در متن
-
متواضعانه
واژگان مترادف و متضاد
خاشعانه، خاضعانه، درویشمنشانه، فروتنانه ≠ بانخوت، متکبرانه
-
معجب
واژگان مترادف و متضاد
بانخوت، خودبین، خودپسند، خودخواه، خودستا، متکبر ≠ افتاده، متواضع
-
بادسار
فرهنگ فارسی معین
(ص مر.)1 - متکبر، بانخوت ، گردنکش . 2 - سبکسر، بی وقار.
-
منخو
لغتنامه دهخدا
منخو. [ م َخ ُوو ] (ع ص ) متکبر و بانخوت . (از اقرب الموارد).
-
ازخودراضی
لغتنامه دهخدا
ازخودراضی . [ اَ خوَدْ / خُدْ ] (ص مرکب ) خودخواه . خودپسند. معجب . بانخوت . صاحب عُجب .
-
متکبر
واژگان مترادف و متضاد
ازخودراضی، بانخوت، پرادعا، خودبین، خودپرست، خودپسند، پرافاده، خودنگر، خودخواه، خودستا، سرگران، کبرآگین، گرانسر، گندهدماغ، لافزن، متفرعن، مستکبر، معجب، خودبزرگبین، مغرور، نامتواضع ≠ افتاده، فروتن، متواضع
-
برمنش
لغتنامه دهخدا
برمنش . [ ب َ م َ ن ِ ] (ص مرکب )متکبر. بانخوت . معجب . (یادداشت دهخدا) : چو برگشت ازو برمنش گشت و مست چنان دان که هرگز نیاید بدست . فردوسی .بر آن چرب دستی رسیده بکام یکی برمنش مردمانی بنام . فردوسی .
-
باددم
لغتنامه دهخدا
باددم . [ دَ ] یا [ دِ دَ ] (ص مرکب ) کنایه از کسی است که خود را پر از باد نخوت و غرور کند و متکبر و متجبر نشیند. (برهان ) (ناظم الاطباء). || بعضی از افاضل به اضافه بمعنی دمه ٔ آهنگران نوشته اند به استناد این بیت حکیم فردوسی : بدانگاه با کیله ٔ باددم...
-
بادسر
لغتنامه دهخدا
بادسر. [ س َ ] (ص مرکب ) بادسار. صاحب نخوت و گردنکش و متکبر. (برهان ). خداوند نخوت و گردنکش و متکبر. (ناظم الاطباء). بانخوت . معجب . متکبر. (فرهنگ سروری ). خودبین : مرا پیش کاوس بردی نوان یکی بادسر نامور پهلوان . فردوسی .بادسر خاکسار خواهد بودبادخور ...
-
نخوت
لغتنامه دهخدا
نخوت . [ ن َخ ْ / ن ِخ ْ وَ ] (از ع ، اِمص ) تکبر. (غیاث اللغات ) (منتهی الارب ) (دهار) (ناظم الاطباء). بزرگ منشی . خودبینی . خودپرستی . جاه طلبی . تبختر. (ناظم لاطباء). بزرگی . (غیاث اللغات ). ناز. عظمة. عظومت . عظامة. شنخفة. (منتهی الارب ). تعظم . ...
-
غرة
لغتنامه دهخدا
غرة. [ غ ِرْ رَ ] (ع مص ) فریفتن . بیهوده امیدوار کردن کسی را. (منتهی الارب ). گول زدن . حریص کردن به باطل . (از اقرب الموارد). غَرّ.غرور. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به غَرّ شود. || در «لطائف » غره به فتح اول و تشدیددوم به معنی فریفته شدن و ...
-
مغرور
لغتنامه دهخدا
مغرور. [ م َ ] (ع ص ) فریفته . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). گول خورده و فریفته شده . (ناظم الاطباء) : تو مغرور خویشی ندانی همی که جمشید را نیست زینها غمی . فردوسی .نشاید شد به جاه و مال مغرورچو مرگ آید چه دربان و چه فغف...