کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بان
/bān/
معنی
۱. نگهدارنده؛ محافظتکننده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): پاسبان، دربان، دروازهبان، شتربان، باغبان، پالیزبان، فیلبان.
۲. صاحب؛ دارنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): مهربان.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
بان
فرهنگ فارسی عمید
(پسوند) bān ۱. نگهدارنده؛ محافظتکننده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): پاسبان، دربان، دروازهبان، شتربان، باغبان، پالیزبان، فیلبان.۲. صاحب؛ دارنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): مهربان.
-
بان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] bān ۱. (زیستشناسی) درختی با برگهای پَرمانند و گلهای انبوه که برگ، دانه، و غلاف آن مصرف خوراکی دارد.۲. [قدیمی] روغن معطری که از دانههای پستهمانند این گیاه میگرفتند؛ حبالبان: ◻︎ چو بان و چو کافور و چون مشک ناب / چو عود و چو عنبر چو ...
-
بان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: pān] [قدیمی] bān = بام۱: ◻︎ سر فروکردم دمی از بان چرخ / تا زنم من چرخها بر سان چرخ (مولوی: مجمعالفرس: بان).
-
بان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مخففِ بانگ] [قدیمی] bān ۱. آواز.۲. فریاد.
-
بان
فرهنگ فارسی معین
( اِ.) صبح ، پگاه .
-
بان
فرهنگ فارسی معین
( اِ.) بانگ .
-
بان
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (پس .) در آخر کلمه افزوده می شود و معنی حفاظت و نگاهبانی را رساند: باغبان ، دربان ، دیده بان .
-
بان
فرهنگ فارسی معین
( اِ.) درختی با برگ های سبز و لطیف و خوشبو که از دانه های آن روغن معطر می گیرند.
-
بان
لغتنامه دهخدا
بان . (اِ) سقف خانه از بیرون سو. بمعنی بام است که طرف بیرونی سقف خانه باشد. (برهان قاطع). بام . (فرهنگ شعوری ). سقف خانه و پشت بام . (لغت محلی شوشتر). تبدیل بام است . (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ) (از فرهنگ شعوری ) (فرهنگ جهانگیری ) : سر فروکن یک دم...
-
بان
لغتنامه دهخدا
بان . (اِ) ظاهراً مبدل بام است که صورتی از فام بمعنی رنگ باشد. رنگ . لون . (آنندراج ). فام . وام .
-
بان
لغتنامه دهخدا
بان . (اِ) مخفف بانگ . (فرهنگ رشیدی ). بانگ . (فرهنگ اسدی ). فریاد. آواز بلند. (برهان قاطع). مخفف بانگ است . (از فرهنگ شعوری ج 1 ص 181) (فرهنگ نظام ) (ناظم الاطباء) : موکشان بر لب چه آرد زودنیز نه بان کند نه ویل و نه وای .خسروی .
-
بان
لغتنامه دهخدا
بان . (اِ) مقصود از کتیرای (صمغ) کافورمانندی نیست که عطاران فروشند بلکه مقصود از گل سرو میباشد که آنرا علمای نبات لاوسونیاالبا گویند که همان حنای اعراب می باشد. گلی است سفیدرنگ و معطر که همچو انگور دارای خوشه ها میباشد، بوته ٔ گل مزبور 4 الی 6 پا ارت...
-
بان
لغتنامه دهخدا
بان . (اِخ ) از قرای نیشابور و در جزو دیه های ارغیان است . (از مرآت البلدان ج 1 ص 162). دهی است در نیشابور. (از معجم البلدان ).
-
بان
لغتنامه دهخدا
بان . (اِخ ) دهی است جزء دهستان قهره کهریز بخش سربند شهرستان اراک که در 40 هزارگزی شمال خاور آستانه و 2 هزارگزی راه عمومی واقع است . ناحیه ایست کوهستانی و سردسیر و دارای 449 تن سکنه . آب آنجا از قنات و رودخانه تأمین میشود. محصول عمده ٔ آن غلات و چغن...
-
بان
لغتنامه دهخدا
بان . (اِخ ) قریه ای است از قرای مصر. (معجم البلدان ).