کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بام پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
بام
لغتنامه دهخدا
بام . (اِخ ) نام قلعه ای است در ماوراءالنهر. (برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || نام محلی در حوالی سمرقند. در حبیب السیر آمده است : پادشاه آفاق از منزل زیبا به قرابولاق خرامید و بعد از یک دو روز از آنجا کوچ کرد و از آب همواری بگذشت ، بام مضرب ...
-
بام
لغتنامه دهخدا
بام . (اِخ ) نام یکی از دهستانهای چهارگانه ٔ بخش صفی آباد شهرستان سبزوار است . موقعیت طبیعی آن کوهستانی و هوای آن سردسیر و در شمال بخش صفی آباد و شمال خاوری سبزوار و در دامنه ٔ کوه شاه جهان واقع است . 25 آبادی بزرگ و کوچک و مجموعاً 7022 تن جمعیت دارد...
-
بام
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: bun طاری: bun طامه ای: bon طرقی: bun کشه ای: bun نطنزی: bun
-
واژههای مشابه
-
کلاته بام
لغتنامه دهخدا
کلاته بام . [ ک َ ت ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بام از بخش صفی آباد شهرستان سبزوار. محلی کوهستانی و سردسیر است . سکنه 239 تن .آب آنجا از قنات و چشمه . محصول آن غلات ،، بنشن ، باغات میوه جات ، شغل مردم زراعت و راه مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایرا...
-
صبح بام
لغتنامه دهخدا
صبح بام . [ ص ُ ح ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) صبح زود. اول روز : مگرکز توسنانش بدلگامی دهن بر کشته ای زد صبح بامی . نظامی .سپهدار ایران هم از صبح بام برآراست لشکر بسازی تمام . نظامی .هر چه دهد مشرقی صبح بام مغربی شام ستاند بوام . نظامی .ساقیا می ده ...
-
هفت بام
لغتنامه دهخدا
هفت بام . [ هََ ] (اِ مرکب ) کنایت از هفت آسمان است . هفت فلک . هفت خراس . هفت ایوان : بر طره ٔ هفت بام عالم نه طاس بهشته ای نه پرچم .نظامی .
-
بام غلتان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] bāmqaltān سنگ بزرگ استوانهای که در زمستان آن را روی بام میغلتانند تا کاهگل بام سفت و سخت شود و چکه نکند؛ غلتک سنگی؛ بامگلان.
-
بام گلان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] bāmgolān = بامغلتان
-
isolation 1 (fr.)
بامپوش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[عمومی] پوششی در بام که از آن برای جلوگیری از نفوذ آب استفاده شود
-
بامرستوران
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] ← بامغذاخوری
-
roof-top restaurant/ rooftop restaurant
بامغذاخوری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] غذاخوری واقع بر بام یک ساختمان متـ . بامرستوران
-
پشت بام
فرهنگ فارسی معین
(پُ) (اِمر.) (عا.) استعمالی است به معنی بام و سطح بام .
-
هفت بام
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِمر.) کنایه از: هفت آسمان .
-
بام اندودن
لغتنامه دهخدا
بام اندودن . [ اَدَ ] (مص مرکب ) گل اندودکردن بام . کاهگل مالیدن پشت بام . سوی برونی سقفی را با ورقه ای از گل آمیخته بکاه پوشیدن تا آب باران و برف بدرون نترابد. کاهگل مالی کردن . کاهگل مالیدن سوی برونی سقف را : از رعیت شهی که مایه ربودبن دیوار کند و ...
-
بام بالا
لغتنامه دهخدا
بام بالا. [ م ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بام ِ برتر. بام برین . || بامداد نخست . ذنب السرحان . (مهذب الاسماء). صبح کاذب . فجر کاذب . صبح نخستین .صبح نخست . (یادداشت مؤلف ). دم گرگ . دنبال گرگ . صبح دروغین . سپیده ٔ نخست . دراز بدیدار و تیز و سر ببا...