کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بامشت زدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بامشت زدن
دیکشنری فارسی به عربی
باون
-
واژههای مشابه
-
بامشت گرفتن
دیکشنری فارسی به عربی
قبضة
-
جستوجو در متن
-
باون
دیکشنری عربی به فارسی
اغل حيوانات گمشده وضاله , اغل , بازداشتگاه بدهکاران وجنايتکاران , استخر يا حوض اب , واحد وزن (امروزه معادل 34296 و 354 گرم ميباشد) , ليره , واحد مسکوک طلا ي انگليسي , ضربت , کوبيدن , اردکردن , بصورت گرد در اوردن , بامشت زدن
-
قبضة
دیکشنری عربی به فارسی
مشت , مشت زدن , بامشت گرفتن , کوشش , کار , چنگ زني , چنگ , نيروي گرفتن , ادراک و دريافت , انفلوانزا , گريپ , نهر کوچک , نهر کندن , محکم گرفتن , چسبيدن به , نگهداشتن , نگاه داشتن , دردست داشتن , گرفتن , جا گرفتن , تصرف کردن , چسبيدن , نگاهداري
-
مچ
لغتنامه دهخدا
مچ . [ م ُ ] (اِ) بندگاه ساق پا و ساق دست . آن مفصل که کف دست را از ساعد و کف پا را ازساق جدا می کند. آن قسمت از بدن که کف دست را به ساعد و کف پا را به ساق پیوند می دهد. خرده گاه بند دست وپای . مِعصَم . رُسغ. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).- مچ پا ؛ خرد...