کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بال خشک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
wing position, wing arrangement
موقعیت بال
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] موقعیت ارتفاعی بال نسبت به تنه بهویژه در نگاه از روبهرو به هواپیما
-
فراغ بال
لغتنامه دهخدا
فراغ بال . [ ف َ غ ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آسودگی خاطر. آسایش و راحتی خیال : ور چو پروانه دهد دست فراغ بالی جز بدان عارض شمعی نبود پروازم .حافظ (دیوان چ قزوینی ص 230).
-
فراخ بال
لغتنامه دهخدا
فراخ بال . [ ف َ ] (ص مرکب ) آسوده خاطر. (ناظم الاطباء).
-
فراخ بال
لغتنامه دهخدا
فراخ بال . [ ف َ ] (ص مرکب ) دست باز. کریم و بخشنده . فراخ آستین : فراخبال کند عدل تنگ قافیه راچنانکه چرخ ردیف دوام او زیبد. خاقانی .رجوع به فراخ آستین شود.
-
شکسته بال
لغتنامه دهخدا
شکسته بال . [ ش ِ ک َ ت َ / ت ِ ] (ص مرکب ) مرغی که بال وی شکسته باشد. (ناظم الاطباء). شکسته بازو. شکسته پر : کآن مرغ شکسته بال چونست کارش چه رسید و حال چونست . نظامی .شکسته بال تر از من میان مرغان نیست دلم خوش است که نامم کبوتر حرم است . حالتی . شکس...
-
فارغ بال
لغتنامه دهخدا
فارغ بال . [ رِ ] (ص مرکب ) فارغبال . آسوده خاطر : کو ز شاه ایمن است و فارغ بال شاه را بخت فرخ آمدفال . نظامی .رجوع به فارغ البال شود.
-
والی بال
لغتنامه دهخدا
والی بال . (انگلیسی ، اِ)والیبال . قسمی بازی دسته جمعی که بین دو دسته ٔ شش نفری در میدان مستطیل (حدود 9*18 متر) انجام گیرد. در وسط میدان مذکور توری بر روی دوپایه نصب شده ، بازی کنان هر دسته توپ والیبال را با ضربه ٔ دست از بالای تور به سوی دسته ٔ حریف...
-
همایون بال
لغتنامه دهخدا
همایون بال . [ هَُ ] (ص مرکب ) مبارک . مرغی که پرواز او خجسته و مبارک است : همای همایون بال جاه و جلال ... (حبیب السیر ج 3).
-
بال دستان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) bāldastān گروهی از پستانداران که میان تنه و دستهایشان پردۀ نازکی شبیه بال وجود دارد که به کمک آن پرواز میکنند، مانندِ خفاش.
-
بال ماسکه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: bal masqué] bālmāske مجلس رقص که در آن با لباس مبدّل و نقاب شرکت کنند.
-
wing drop
اُفت بال
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] اُفت ناگهانی برآر بال هواپیما براثر واماندگی که باعث غلتش ناخواسته و غیرقابلاصلاح آن میشود
-
wing box, torsion box
جعبهبال
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] بخش اصلی سازۀ بال یا سطوح دُم که از تیرکهای حامل پیشین و پسین و پوستههای زبرین و زیرین تشکیل میشود
-
wing skin
پوستۀ بال
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] پوستۀ پهنی که سطح زبرین یا زیرین جعبهبال را تشکیل میدهد و کاهشدهندۀ تنش است
-
wing leveler, aileron-centring device
ترازگر بال
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] دستگاه خلبانی خودکار تکمحورۀ ساده که قابلیت عمل آن تنها حول محور طولی هواپیماست
-
wing overhang, overhang 2
سرآویز بال
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] 1. بخشی از دهانۀ بال (spanwise distance) هواپیما که از محل اتصال بازوها (bracing struts) تا نوک بال ادامه مییابد 2. بخشی از دهانۀ بال زبرین در هواپیماهای دوباله که درست از نقطۀ عمودی بر فراز نوک بال زیرین شروع میشود