کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بالدنده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
rib 2, wing rib
بالدنده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] عضو فرعی سازۀ بال و سطوح دُم در انواع هواگَرد که در راستای وتر قرار دارد و شکل ظاهری بال و سطوح دُم را حفظ میکند
-
واژههای مشابه
-
دنده
فرهنگ فارسی معین
(دَ دِ) (اِ.) 1 - هر یک از استخوان های خمیدة قفسة سینه که از پشت به مهره ها وصل می شود. 2 - وسیله ای برای حرکت یا تغییر دادن سرعت در اتومبیل . ؛ از ~ چپ بلند شدن کنایه از: سر حال نبودن .
-
دنده
لغتنامه دهخدا
دنده . [ دَ دَ / دِ ] (اِ) هر یک از استخوانهای پهلو. ضلع. (از ناظم الاطباء). استخوان پهلو. فقره . هریک از استخوانهای دو جانب وحشی تن آدمی از یمین و شمال . هر یک از استخوانهای سینه ٔ پهلو. قبرقه . هر یک از استخوانهای منحنی و قوسی شکل که قفس سینه را از...
-
دنده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) dande ۱. ‹دند› (زیستشناسی) هریک از دوازده استخوان قوسیشکل که از ستون مهرهها بهطرف جلو و به سمت جناغ سینه کشیده شده و قفس سینه را تشکیل میدهند.۲. هریک از دندانههای چرخ یا میلۀ دندانهدار ماشین.
-
دنده
دیکشنری فارسی به عربی
ترس , ضلع
-
دنده
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: danda طاری: danda طامه ای: danda طرقی: danda کشه ای: danda نطنزی: denda
-
بال
واژگان مترادف و متضاد
۱. پر، جناح ۲. اندیشه، حال، دل، خاطر ۳. باله، مجلسرقص ۴. بالن، وال ۵. نهنگ
-
بال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) bāl ۱. (زیستشناسی) عضو متحرک بدن پرندگان و حشرات که با آن پرواز میکنند.۲. بخشی مسطح در دو طرف هواپیما که موجب نگه داشته شدن هواپیما در آسمان میشود.۳. (زیستشناسی) دست و بازوی انسان، از شانه تا سرانگشت.
-
بال
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ بالیدن) bāl = بالیدن
-
بال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] bāl خاطر؛ خیال.
-
بال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از لاتینی] (زیستشناسی) bāl = بالن
-
بال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: bal] bāl ۱. مجلس رقص؛ محل رقص.۲. رقص.
-
بال
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] ( اِ.) خاطر، دل ، جان .
-
بال
فرهنگ فارسی معین
( اِ.) اندام پرواز در پرندگان ، حشرات و خفاش .