کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بالیغ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بالیغ
لغتنامه دهخدا
بالیغ. (اِ) بالغ. ظاهراً در ترکی مغولی بمعنی آبادی و شهر است . مرحوم اقبال در تاریخ مغول گوید: پس از آنکه مغول بامیان را زیرو رو کردند آنرا از آن تاریخ ببعد «ماوبالیغ» یعنی آبادی بد نامیدند. (تاریخ مغول ص 58). و خان بالیغ (شهرخان ) نام پکن است . و رج...
-
واژههای مشابه
-
بیش بالیغ
لغتنامه دهخدا
بیش بالیغ. (اِخ ) (از: بیش یا بش «ترکی » بمعنی پنج + بالیغ یا بالق «ترکی -مغولی » بمعنی شهر یا قلعه که اغلب در جزء اسامی شهرها می آید) نام شهری بود در ختای مغربی از فرهنگ وصاف . (آنندراج ). کرسی ایغور است و از آن رو که آن پنج محله داشته به بیش بالیغ ...
-
خان بالیغ
لغتنامه دهخدا
خان بالیغ. (اِخ ) ضبط دیگر خان بالغ است . رجوع به خان بالغ شود.
-
جستوجو در متن
-
بیشبالق
لغتنامه دهخدا
بیشبالق . [ ل ِ ] (اِخ ) بیش بالیغ. رجوع به بیش بالیغ و نزهةالقلوب ص 257 شود.
-
ارومچی
لغتنامه دهخدا
ارومچی . [ اُ ] (اِخ ) رجوع به بیش بالیغ شود.
-
بیعات
لغتنامه دهخدا
بیعات . [ ] (اِخ ) نام کوهی است در میان قراقورم و بیش بالیغ : و در مقدمه ایلچیان بفرستادند تا از کوه بیعات که میان قراقورم و بیش بالیغ است ... (جهانگشای جوینی ). رجوع به قراقورم شود.
-
بیش بالغ
لغتنامه دهخدا
بیش بالغ. [ ل ِ ] (اِخ ) رجوع به بیشبالق و بیش بالیغ و شدالازار ص 506 شود.
-
بالغ
لغتنامه دهخدا
بالغ. [ ل َ / ل ِ ] (اِخ ) بالیغ، و بالیغ در مغولی بمعنی شهر است و خان بالیغ نام قره قروم پای تخت سلاطین مغول بوده است . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). این که فرهنگها نوشته اند که بالغ نام ولایتی است شمالی ، (برهان ) (آنندراج ) (شرفنامه ) (ناظم الاطبا...
-
ماووبالیغ
لغتنامه دهخدا
ماووبالیغ. (اِخ ) نام دیگر اردوبالیغ است . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به اردو بالیغ در همین لغت نامه و جهانگشای جوینی ج 1 ص 40، 105 و 192 شود.
-
اردوبالغ
لغتنامه دهخدا
اردوبالغ. [ اُ ل ِ ] (اِخ ) اردوبالیغ. موضعی است در بلاد مغولستان در کنار رود ارقون و نام اردوبالیغ را سپس بگردانیدند و ماووبالیغ گفتند. قراقورم : خواقینی که در الغ یورت چنگیزخان ، که عبارت از کلوران و قراقورم است و به اردو بالیغ مشهور، بر مسند خانی ...
-
یرلیغ
لغتنامه دهخدا
یرلیغ. [ ] (اِخ ) نام دهی بر چهارفرسنگی بیش بالیغ از بلاد ایغور. جوینی آرد: مسقط رأس او [ کرکوز] دیهی است مختصر بر چهارفرسنگی بیش بالیغ نام آن یرلیغ از بلاد ایغور در طرف غربی ممر مجتازان بر آنجا،در شهور سنه ٔ احدی و خمسین و ستمائه (951 هَ . ق .) وقت...
-
چنگدو
لغتنامه دهخدا
چنگدو. [ چ َ ] (اِخ ) نام شهری است در ملک چین . (برهان ). شهری در چین . (ناظم الاطباء). نام قدیم خان بالیغ (خان بالغ) دارالملک ختای از اقلیم چهارم و پنجم است در اقلیم پنجم طولش از جزایر خالدات (قکد = 24) و عرضش از خط استوا (لز = 37) و شهری بزرگ است ....
-
یارقند
لغتنامه دهخدا
یارقند. [ ق َ ] (اِخ ) یارکند. شهری به ترکستان چین دارای 60000 سکنه . در تاریخ مغل نام آن بدین سان آمده است : و سرحد مملکت او (جغتای ) از یک طرف سرزمین قوم اویغور بود واز طرفی دیگر سمرقند و بخارا و شهرهای آلمالیغ و بیش بالیغ و تورفان و قره شهر و کاشغ...