کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بالش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
گرده بالش
لغتنامه دهخدا
گرده بالش . [ گ ِ دَ / دِ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) گردبالش . (آنندراج ). بالش گرد و مدور. بالین مدور. و رجوع به گردبالش شود.
-
نیم بالش
لغتنامه دهخدا
نیم بالش . [ ل ِ ] (اِ مرکب ) بالشی کوچک . نمرقة.
-
غاشق بالش
لغتنامه دهخدا
غاشق بالش . [ ش ُ ] (اِ مرکب ) نوعی از گون است که بر زمین خفته بود. (نزهة القلوب ).
-
بالش مار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) bālešmār جعل؛ سرگینگردان.
-
سنگ بالش
لغتنامه دهخدا
سنگ بالش . [ س َ گ ِ ل ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سنگی که بجای بالین در زیر سر گذاشته بخواب روند. (آنندراج ) : بیا تا درین شیوه چالش کنیم سر خصم را سنگ بالش کنیم .سعدی .
-
بالش تکیه
لغتنامه دهخدا
بالش تکیه . [ ل ِ ت َ ی َ / ی ِ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مرکب است از بالش و تکیه به معنی متکائی که به دیوار تکیه دهند و بچسبانند.
-
بالش کندی
لغتنامه دهخدا
بالش کندی . [ ل ِ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کله پوز بخش مرکزی شهرستان میانه که در 16 هزارگزی جنوب خاوری میانه و 2 هزارگزی راه شوسه ٔ میانه به زنجان واقع است .ناحیه ایست کوهستانی و دارای آب و هوای معتدل و 49 تن سکنه ، آب آنجا از چشمه تأمین میشود...
-
بالش آباد
لغتنامه دهخدا
بالش آباد. [ ل ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کراب بخش حومه ٔ شهرستان سبزوار که در 37 هزار و پانصد گزی شمال باختری شهرستان سبزوار واقع است . ناحیه ایست سردسیر و دارای 662 تن سکنه ، آب آنجا از چشمه سار تأمین میشود. محصول عمده ٔ آن غلات و بن شن و پنبه و...
-
بالش خانه
لغتنامه دهخدا
بالش خانه . [ ل ِ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) خوابگاه . اطاق خواب . (یادداشت مؤلف ). اطاق استراحت .
-
هم بالش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] hambaleš ۱. همنشین.۲. همبستر.
-
ناز بالش
لهجه و گویش تهرانی
بالش کوچک
-
بالش زیر زانویی
دیکشنری فارسی به عربی
وسادة
-
بالش وار قرار گرفتن
دیکشنری فارسی به عربی
وسادة
-
بالش مار،بالشتک مار،بالشتک
لهجه و گویش تهرانی
حشره گزنده بیضی شکل گزنده