کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بالشتو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بالشتو
لغتنامه دهخدا
بالشتو. [ ل ِ ] (اِ مصغر) بالشتچه . بالش کوچک . بالش خرد. حُسبانَه . (یادداشت مؤلف ). بالشتک .
-
جستوجو در متن
-
محسبة
لغتنامه دهخدا
محسبة. [ م ِ س َ ب َ ] (ع اِ) بالش خرد. (منتهی الارب ). بالش کوچک . (از ناظم الاطباء). بالشتک . بالشتو.
-
نازبالش
لغتنامه دهخدا
نازبالش .[ ل ِ ] (اِ مرکب ) قسمی از متکای کوچک است . (فرهنگ نظام ). بالش سر. (شمس اللغات ). نازبالین . نوعی از تکیه . (آنندراج ). بالش نرم . متکای پهن و نرم . بالش کوچکی که در زیر گوش گذارند. (ناظم الاطباء). مرفقة. مخدة. مصدغة. وسادة. (از منتهی الارب...
-
بالشتک
لغتنامه دهخدا
بالشتک . [ ل ِ ت َ ] (اِ مصغر) زیرگوشی بالشتو. مِحسَبَه . (منتهی الارب ). نازبالش . مصغر بالش که بمعنی تکیه باشد.(آنندراج ). مصغر بالشت یعنی بالش کوچک . (ناظم الاطباء). || پارچه ای یا لنگی یا شالی که از عرض چندان تا کنند تا بصورت باریکی درآید و سپس آ...