کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بالدار کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بالدار کردن
دیکشنری فارسی به عربی
جناح
-
واژههای مشابه
-
موروز بالدار
لهجه و گویش بختیاری
muruz bâldâr مورچه بالدار.
-
مورچه پردار/ بالدار
لهجه و گویش تهرانی
موریانه
-
فرشتگان اسمانی بصورت بچه بالدار
دیکشنری فارسی به عربی
ملاک
-
جستوجو در متن
-
winged
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بالدار، بالدار کردن، پردارکردن، پیمودن
-
winging
دیکشنری انگلیسی به فارسی
winging، بالدار کردن، پردارکردن، پیمودن
-
wing
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بال، جناح، شاخه، پره، شعبه، بال مانند، گروه هوایی، زائده حبابی، زائده پره دار، دسته حزبی، قسمتی از یک بخش یا ناحیه، بالدار کردن، پردارکردن، پیمودن
-
جناح
دیکشنری عربی به فارسی
پهلو , تهيگاه , طرف , جناح , از جناح حمله کردن , درکنار واقع شدن , حاشيه , سجاف , کناره , حاشيه دار کردن , ريشه گذاشتن به , چتر زلف , چين , لبه , دنباله , رشته , همراهان , ملتزمين , رشته مسلسل , اپارتمان , اتاق مجلل هتل , قطعه موسيقي , بال , پره , قس...
-
مرغ
فرهنگ فارسی معین
(مُ) [ په . ] (اِ.) پرنده . ج . مرغان . به طور عام نام هر جانور بالدار پرندة تخم گذار که بدنش از پر پوشیده شده باشد. مق خروس . ؛قاطی ~ها شدن کنایه از: ازدواج کردن ، زن گرفتن . ؛ ~یک پا دارد کنایه از: روی حرف و نظر خود ایستادن ، یکدنگی ، لجبازی ....
-
نحر
لغتنامه دهخدا
نحر. [ ن َ ] (ع اِ) پیش سینه ، و جای گردن بند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بالای سینه ، و گفته اند محل گردن بند. (از اقرب الموارد). برِ سینه . (فرهنگ خطی ). حصه ٔ بالای سینه ٔ جاندار. (فرهنگ نظام ).سینه . (زمخشری ) (دستوراللغة). مذکر آی...
-
کاخ صدستون
لغتنامه دهخدا
کاخ صدستون . [ خ ِ ص َ س ُ ] (اِخ ) از کاخهای تخت جمشید. در رساله ٔ «شرح اجمالی آثار تخت جمشید» آمده : کاخ صدستون در مشرق کاخ آپادانا واقع گشته از دیوار خشتی مشرق حیاط کاخ آپادانا کمی پائین تراز محل سر ستون شیر به حیاط بزرگی که در شمال کاخ صدستون واق...
-
ملخ
لغتنامه دهخدا
ملخ . [ م َ ل َ ] (اِ) ترجمه ٔ جراد . (آنندراج ). معروف است ، به عربی جراد گویند. (انجمن آرا). جانورکی بال دار که گاه خسارت و زیان بسیار وارد می آورد و کشت و زرع را به طوری نابود می کند که مورث قحط و غلا می شود. (ناظم الاطباء). در اوستا، «مذخه » . در...
-
مگس
لغتنامه دهخدا
مگس . [ م َ گ َ ] (اِ)جانوری است کوچک و بالدار و پرنده که به تازی ذباب گویند. (ناظم الاطباء). ذباب . (زمخشری ) (ترجمان القرآن ). در اوستایی ، مخشی (پشه ، مگس ). پهلوی ، مگس ، مکس ، مخش (فقط در تفسیر کلمات اوستایی ) بلوچی ، مکش ، مگیسک ، مهیسک (مگس ، ...