کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بالتبع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بالتبع
معنی
(بِ تَّ) [ ازع . ] (ق .) تبعاً، درنتیجه .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
بالتبع
فرهنگ فارسی معین
(بِ تَّ) [ ازع . ] (ق .) تبعاً، درنتیجه .
-
واژههای همآوا
-
بالطبع
واژگان مترادف و متضاد
طبع
-
بالطبع
فرهنگ فارسی معین
(بِ طَّ) [ ازع . ] ( ق .) طبعاً، از روی سرشت .
-
بالطبع
لغتنامه دهخدا
بالطبع. [ بِطْطَ ] (ع ق مرکب ) (از: ب + ال + طبع) طبعاً. از روی طبیعت . (ناظم الاطباء). طبیعةً. و رجوع به طبع شود.
-
جستوجو در متن
-
تبعاً
لغتنامه دهخدا
تبعاً. [ ت َ ب َ عَن ْ ] (ع ق ) بالتبع. (فرهنگ نظام ). || تبع تبعاً؛ پیرو و تابع بودن . (فرهنگ نظام ).
-
تبعا
واژهنامه آزاد
[ ت َ ب َ عَن ْ ] (ع ق ) بالتبع. (فرهنگ نظام ). || تبع تبعاً؛ پیرو و تابع بودن . (فرهنگ نظام ).
-
تبعة
لغتنامه دهخدا
تبعة. [ ت َ ب ِ ع َ ] (ع اِ) تباعة. (منتهی الارب ) (آنندراج ). عاقبت بد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات ) (فرهنگ نظام ): و حسن نیز بالتبع از تبعة آن خائف گشت واز پدر هراسان شد. (جهانگشای جوینی ). تبعت . رجوع به تباعه و تبعات و ...
-
شمولاً
لغتنامه دهخدا
شمولاً. [ ش ُ لَن ْ ] (ع ق ) به تبع و به پیروی دیگران .- شمولاً و استقلالاً ؛ استقلالاً کنایه از کردن کاری به ذات خود بی اتباع و رفاقت دیگران و شمولاً، یعنی بالتبع و به پیروی دیگری بکاری درآمدن چنانچه پادشاهی تابع پادشاهی شود جمیع امراء همراهش نیز مط...
-
متحیز
لغتنامه دهخدا
متحیز. [ م ُ ت َ ح َی ْ ی ِ ] (ع ص ) جمع شده و مجتمع گشته . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). || کسی که در مکانی محصور باشد. (از اقرب الموارد).- متحیز کردن ؛ محصور کردن : ... با آن یار کنند تا آن را متحیز کند و بر یک جای بدارد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ،...
-
قصار امی
لغتنامه دهخدا
قصار امی . [ ق َص ْ صا رِ اُم ْ می ] (اِخ ) شاعری است به روزگار غزنویان و ظاهراً مادح محمود و امیر ابواحمد محمدبن محمود و مسعودبن محمود. عروضی در کتاب چهارمقاله در سلک شعرای ملوک آل ناصرالدین یعنی غزنویان نام او را آرد و گوید: اما اسامی ملوک آل ناصرا...
-
بتفوز
لغتنامه دهخدا
بتفوز. [ ب َ ] (اِ) بتفور. بتپوز. گرداگرد دهان . (ناظم الاطباء). پوز. (شرفنامه ٔ منیری ). پیش آمدگی و برجستگی . فک اعلی و اسفل و بالتبع بینی و دهان چارپایان چون گوسفند و اسب و آهو. چهارپایان را بیرون دهن باشد. گرداگرد دهن . (آنندراج ). پتفوز. بتپوز. ...
-
استطراد
لغتنامه دهخدا
استطراد. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) شمول . || شمول خواستن . (منتهی الارب ). || از پیش دشمن گریختن فریفتن او را. خویشتن از پیش دشمن بهزیمت بدادن برای فریفتن ویرا. (تاج المصادر بیهقی ): استطرده له ؛ از پیش دشمن هزیمت خورد برای فریفتن او، و هو نوع من المکیدة. (...
-
اسناد
لغتنامه دهخدا
اسناد. [ اِ ] (ع مص ) نسبت کردن به . بازخواندن به . بستن به : مدار باکرمش بیم از گنه مخلص دگر به خویشتن اسناد این گناه مده . مخلص کاشی . || منسوب کردن حدیث به کسی . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ). برداشتن سخن به گوینده ٔ وی . (منتهی الارب ). پیو...