کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بالانشین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بالانشین
/bālānešin/
معنی
کسی که در بالای مجلس مینشیند؛ صدرنشین.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
صدرنشین، مسندنشین، سدرهنشین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
بالانشین
واژگان مترادف و متضاد
صدرنشین، مسندنشین، سدرهنشین
-
بالانشین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) bālānešin کسی که در بالای مجلس مینشیند؛ صدرنشین.
-
بالانشین
لغتنامه دهخدا
بالانشین . [ ن ِ ] (نف مرکب ) نشیننده در بالا. صدرنشین . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). که بالا نشیند. آنکه جای بالارا به دست آورد. نشیننده در صدر انجمن : ز بس دود دلم بالانشین بودفلک را کهکشان رشک زمین بود. اثر.- امثال : بالانشین کم خرج است . (از جامع...
-
جستوجو در متن
-
فرشین
واژهنامه آزاد
فرنِشین. بالانِشین.
-
تارک نشین
فرهنگ فارسی معین
( رَ. نِ) (ص فا.) بالانشین ، بلندپایه ، والامقام .
-
صدر
واژگان مترادف و متضاد
۱. پیشوا، رئیس ۲. آغوش، بر، سینه ۳. بالا، والا ۴. بالانشین ≠ ذیل
-
تارک نشین
لغتنامه دهخدا
تارک نشین . [ رَ ن ِ ] (نف مرکب ) کسی که بتارک جای دارد. بالانشین . بلندپایه . رفیع. والامقام : زمین را منم تاج تارک نشین ملرزان مرا تا نلرزد زمین .نظامی .
-
بالا نشینی
لغتنامه دهخدا
بالا نشینی . [ ن ِ ] (حامص مرکب ) عمل بالانشین . صدرنشینی . جای گزینی در بالا. مقام کردن در فوق . در صدرجای نشستن از مجلس . تصدر. (منتهی الارب ) : کاکل از بالانشینی رتبه ای پیدا نکردزلف از افتاده حالی همنشین ماه شد.(؟).
-
نشین
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ نشستن) nešin ۱. = نشستن۲. نشسته در جایی؛ ساکن (در ترکیب با کلمۀ دیگر): دلنشین، بالانشین، کرایهنشین.۳. (زیستشناسی) [عامیانه] پوست و گوشت درون مقعد؛ سوراخ مقعد؛ ته.
-
رایگان خوار
لغتنامه دهخدا
رایگان خوار. [ ی ْ / ی ِ خوا / خا ] (نف مرکب ) رایگان خواره . مفت خوار. (آنندراج ) (مجموعه ٔ مترادفات ص 318) (بهار عجم ). گدا. (آنندراج ) (بهار عجم ) : گه لقمه کوشش ، گه سجده خواب زهی رایگان خوار بالانشین . امیرخسرو دهلوی (از آنندراج ).- امثال : رای...
-
صدارت
لغتنامه دهخدا
صدارت . [ ص ِ رَ ] (ع مص ، اِمص ) بالانشینی . (غیاث اللغات ).بالانشین شدن . (مقدمه لغت میرسید شریف ) : در مقامی که صدارت بفقیران بخشندچشم دارم که بجاه از همه افزون باشی . حافظ.|| شروع و ابتدا کردن . || پیش رسانی . || منصبی است که قریب وزارت باشد. (غی...
-
کلپک
لغتنامه دهخدا
کلپک . [ ک ُ پ َ] (اِ) بمعنی خانه ٔ کوچکی که بر کنار کشتها سازند از جهت محافظت خرمن از باد و باران . و ظاهراً مخفف کلبه است پس به بای تازی باشد، اما محاوره همان اول است . (آنندراج ). کلبک . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کلبک و کلبه شود. || خرمن بان ...
-
ته نشین
لغتنامه دهخدا
ته نشین . [ ت َه ْ ن ِ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) آنچه به تک نشیند ازدرد و جز آن . (آنندراج ). آنچه زیر آب رود و ته ظرف جای گیرد. ته نشسته . (فرهنگ فارسی معین ) : ز جوش باده درد ته نشین بالانشین گرددز موج خنده ترسم خط برون آید از آن لبها. ناظر علی (از آن...
-
مصدر
لغتنامه دهخدا
مصدر. [ م ُ ص َدْ دَ ] (ع ص ، اِ) مرد سخت و قوی سینه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). سخت سینه . (مهذب الاسماء). || کسی که خوی و عرق او تا به سینه ٔ وی رسیده باشد. || سپیدی سر و سینه از گوسفند و اسب . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج...