کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بالان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بالان
/bālān/
معنی
نموکننده؛ در حال نمو.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. بالانه، دالان، دهلیز، راهرو سرپوشیده
۲. تله، دام
۳. بالنده، رشدیابنده، رشدکننده
۴. مجرب
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
بالان
فرهنگ نامها
(تلفظ: bālān) (در قدیم) بالنده ، رشد کننده ، نمو کننده .
-
بالان
واژگان مترادف و متضاد
۱. بالانه، دالان، دهلیز، راهرو سرپوشیده ۲. تله، دام ۳. بالنده، رشدیابنده، رشدکننده ۴. مجرب
-
بالان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] bālān نموکننده؛ در حال نمو.
-
بالان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹بالانه› [قدیمی] bālān ۱. دهلیزخانه؛ دالان: ◻︎ یکی را سد یٲجوج است باره / یکی را روضهٴ خلد است بالان (عنصری: ۲۶۹).۲. دام؛ تله.
-
بالان
فرهنگ فارسی معین
( اِ.) دهلیز خانه .
-
بالان
لغتنامه دهخدا
بالان . (اِ) تله ٔ جانوران . (برهان قاطع) (فرهنگ رشیدی ) (فرهنگ لغات شاهنامه ) (انجمن آرای ناصری ). تله ای که بدان جانوران گیرند.(ناظم الاطباء). صاحب انجمن آرا گوید: از اینجاست کسی که مجرب در امور باشد و به مصائب گرفتار شود او راگرگ بالان دیده گویند ...
-
بالان
لغتنامه دهخدا
بالان . (نف ) نموکننده .(انجمن آرای ناصری ). بالنده . (آنندراج ). که در حال بالیدن بود. (از فرهنگ رشیدی ). نامی . نامیه . (یادداشت مؤلف ). بالاشونده . (فرهنگ لغات شاهنامه ). بلندشونده . (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام ). مترعرع : سرو بالان شمایم سر بالین...
-
واژههای مشابه
-
نیم بالان
لغتنامه دهخدا
نیم بالان . (اِ مرکب ) (اصطلاح جانورشناسی ) راسته ای از حشرات که دارای دگردیسی ناقص اند و قطعات دهانی آنها که مانند ناودانی شده اند به یکدیگر متصل و خرطومی را می سازند که درون آن چهار سوزن ، که در اصل ماندیبولها وآرواره ها هستند، مشاهده می گردد. این ...
-
راست بالان
لغتنامه دهخدا
راست بالان . (اِ مرکب ) ج ِ راستبال و آن بر دسته ٔ حشراتی که بال راست و مستقیم دارند اطلاق میشود مانند ملخ . (ازجانورشناسی عمومی ج 1 ص 160). رجوع به راست بال شود.
-
قاب بالان
لغتنامه دهخدا
قاب بالان . (اِ مرکب ) حشراتی که پر و بال آنها در غلاف باشد مانند سوسکها. (جانورشناسی عمومی ج 1).
-
میان بالان
لغتنامه دهخدا
میان بالان . [ یام ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بشاریات بخش آبیک شهرستان قزوین ، واقع در 9هزارگزی راه عمومی با 251 تن جمعیت . آب آن از قنات و راه آن ماشین رو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1).
-
برج بالان
لغتنامه دهخدا
برج بالان . [ ب ُ ] (اِخ )دهی است از دهستان سربند علیا بخش سربند شهرستان اراک ، سکنه آن 566 تن . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
-
پل بالان
لغتنامه دهخدا
پل بالان . [ پ ُ ل ِ ] (اِخ ) پلی و بندی است نزدیک هرات . گویند اسکندر، اول آن پل را ساخته و پس از آن هرات را بنا کرده است . این نام در حبیب السیر (چ طهران جزء 3 از ج 3 ص 254) بصورت بالیان آمده است و در موضع دیگر (جزء 2 از ج 3 ص 120) بصورت بالان .
-
چوب بالان
لغتنامه دهخدا
چوب بالان . [ ب ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) چوب تله ، چه بالان بمعنی تله و دام است و یا بالان مبدل پالان است و چوب پالان دو قطعه چوبست که در پالان شتر یا خر نصب کنند مانند جناغ در زین .