کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بافنده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بافنده
/bāfande/
معنی
۱. کسی چیزی را میبافد؛ نساج؛ جولاه؛ جولاهه.
۲. [مجاز] کسی مه سخنان یا اشعار سست و بیمعنی میگوید.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. پارچهباف، نساج
۲. جولاه، جولاهه، شعرباف
۳. قالیباف
۴. تریکوباف
دیکشنری
knitter, weaver
-
جستوجوی دقیق
-
بافنده
واژگان مترادف و متضاد
۱. پارچهباف، نساج ۲. جولاه، جولاهه، شعرباف ۳. قالیباف ۴. تریکوباف
-
بافنده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) bāfande ۱. کسی چیزی را میبافد؛ نساج؛ جولاه؛ جولاهه.۲. [مجاز] کسی مه سخنان یا اشعار سست و بیمعنی میگوید.
-
بافنده
لغتنامه دهخدا
بافنده . [ ف َ دَ / دِ ] (نف )آنکه بافتن کار دارد. آنکه بافد. (از ناظم الاطباء).نساج . جولاهه . (آنندراج ) (شعوری ). حائک . جولاه . ناسج .پای باف . گوفشانه . شاتن . (منتهی الارب ). واشیه . (منتهی الارب ). وصاد [ وَ ص صا ] (منتهی الارب ) : بوریاباف اگ...
-
بافنده
دیکشنری فارسی به عربی
حائک
-
بافنده
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: ša:rbâf طاری: ---bâf طامه ای: bâfanda طرقی: bâfanda کشه ای: ---bâf نطنزی: --- bâf
-
جستوجو در متن
-
پای باف
فرهنگ فارسی معین
(اِفا.) = پای بافنده : جولاهه ، بافنده .
-
بافت کار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) ‹بافکار› [قدیمی] bāftkār = بافنده
-
باف کار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [مخففِ بافتکار] [قدیمی] bāfkār = بافنده
-
جولا،جولاهه
لهجه و گویش تهرانی
بافنده
-
کارباف
لهجه و گویش تهرانی
بافنده
-
جولایی
واژهنامه آزاد
بافنده
-
knitters
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دستکش، بافنده
-
حائک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] hā'(y)ek بافنده؛ جولاه.
-
بوریاباف
واژهنامه آزاد
بافندۀ حصیر