کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
باغبان کلا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
باغبان کلا
لغتنامه دهخدا
باغبان کلا. [ ک َ ] (اِخ ) از دهات ناتل رستاق نور. (مازندران و استرآباد رابینو ص 149). دهی است از دهستان ناتل رستاق بخش نور شهرستان آمل که در 20هزارگزی جنوب خاوری سولده در دشت واقع است . ناحیه ای است معتدل و مرطوب با 180 تن سکنه و آب آن از وازرود تأ...
-
باغبان کلا
لغتنامه دهخدا
باغبان کلا. [ ک َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان برغان و لیان بخش کرج شهرستان تهران ، که در 30هزارگزی شمال باختر مرکز بخش و یک هزارگزی راه کردان به برغان واقع است ، ناحیه ای است سردسیر و دارای 81 سکنه ، و آب آن از رودخانه ٔ اغشت تأمین میشود. محصول عمده...
-
واژههای مشابه
-
باغبان باشی
لغتنامه دهخدا
باغبان باشی . [ غ ْ / غ ِ ](اِ مرکب ) (از: باغبان فارسی +باشی ، سر ترکی ) سر باغبانان . رئیس باغبانان . || خطابی به ملایمت و تفقدآمیز مردی باغبان را.
-
باغبان محله
لغتنامه دهخدا
باغبان محله . [ غ ِ م َ ح َل ْ ل َ ] (اِخ ) دهی از دهستان برکار از توابع چهاردانگه ٔ هزارجریب . (از مازندران و استرآباد رابینو ترجمه ٔوحید مازندرانی ص 165). دهی است از دهستان گیلخواران بخش مرکزی شهرستان قائمشهر که در یک هزارگزی باختر جویبار در دشت وا...
-
باغبان محله
لغتنامه دهخدا
باغبان محله . [ غ ِ م َ ح َل ْ ل َ ] (اِخ ) محله ای از محلات بابل که ملگونف از آن نام برده است . رجوع بمازندران و استرآباد رابینو ترجمه ٔ وحید مازندرانی ص 208 شود.
-
جستوجو در متن
-
کلا
لغتنامه دهخدا
کلا. [ ک َ ] (پسوند) به پارسی و تبری ، قریه و دیه و محله را نیز گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ). در بعض اسامی امکنه ٔ گیلان و مازندران این کلمه به آخر می پیوندد، و شاید در اصل قلعه ٔعربی همین کلمه باشد. مزید مؤخر امکنه چنانکه در: آرد کلا، آزادکلا، اثر...
-
گلیخواران
لغتنامه دهخدا
گلیخواران . [ خوا / خا ] (اِخ ) نام یکی از دهستان های بخش مرکزی شهرستان شاهی است . این دهستان در شمال شاهی و شمال باختری ساری واقع شده . مرکز دهستان قصبه ٔ باغلو مشهور به جویبار است . هوای دهستان مانند سایر نقاط مازندران ، معتدل و مرطوب است . آب قابل...
-
خم
لغتنامه دهخدا
خم . [ خ َ ] (اِ)پیچ . تاب . جعد. گره . عقد. (ناظم الاطباء). چفتگی و پیچ تا حلقه ٔ زلف و مو. (یادداشت مؤلف ) : بحق آن خم زلف بسان منقار بازبحق آن روی خوب کز او گرفتی براز. رودکی .معشوق او بتی که دل اندر دو زلف اوگم کرده از خم و گره و تاب و پیچ و چین...