کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
باغبانی نمودن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
باغبانی نمودن
لغتنامه دهخدا
باغبانی نمودن . [ غ ْ / غ ِ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) پرستاری کردن ازباغ . (ناظم الاطباء). و رجوع به باغبانی کردن شود.
-
واژههای مشابه
-
قیچی باغبانی
لغتنامه دهخدا
قیچی باغبانی . [ ق َ /ق ِ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نوعی قیچی برای گرفتن سرهای شاخه های درخت .
-
باغبانی کردن
لغتنامه دهخدا
باغبانی کردن . [ غ ْ / غ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پرستاری از باغ . بستان بانی . باغ پیرایی کردن .
-
باغبانی علمی
دیکشنری فارسی به عربی
بستنة
-
باغبانی کردن
دیکشنری فارسی به عربی
حديقة , زوج
-
قیچی باغبانی
دیکشنری فارسی به عربی
مقص
-
جستوجو در متن
-
نطارة
لغتنامه دهخدا
نطارة. [ ن ِ رَ ] (ع اِمص ) باغبانی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || (مص ) باغبانی نمودن . (از ناظم الاطباء). نطر. (ناظم الاطباء) (المنجد)(متن اللغة) (از اقرب الموارد). رجوع به نَطر شود.
-
نطر
لغتنامه دهخدا
نطر. [ ن َ ] (ع مص ) باغبانی نمودن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). نخلستان و موستان و کشتزار را حفاظت کردن . (از اقرب الموارد). بیدار ماندن و پاسداری کردن موستان و زراعت را. (از المنجد). نطارة. (اقرب الموارد) (المنجد) (ناظم الاطباء)...
-
اورامان لهون
لغتنامه دهخدا
اورامان لهون . [ اَ ل ُ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای پاوه ٔ شهرستان سنندج از طرف شمال و خاور به بخش زرآب شهرستان سنندج ، از طرف جنوب بدهستان جوانرود بخش پاوه و از طرف باختر به کشور عراق محدود است . منطقه ایست کوهستانی دارای هوای سردسیری . رودخانه ٔ ...
-
زدن
لغتنامه دهخدا
زدن . [ زَ دَ ] (مص ) پهلوی ، ژتن و زتن از ریشه ٔ ایرانی قدیم : جتا، جن . اوستا: گن (بارتولمه 490) (نیبرگ 258). پارسی باستان ریشه ٔ: اَجَنَم ، جَن (کشتن ). هندی باستان ریشه ٔ: هنتی هن و گم (مضروب کردن ، کشتن ). ارمنی : گن (ضرب ، تأدیب ) و گنم (مضروب...